اسم الکتاب : نظريه شناخت المؤلف : اراکی، محسن الجزء : 1 صفحة : 57
فصل دوم: پيدايش و گسترش شناخت:
انسان
در ابتداى تولّد فاقد هرگونه انديشه و فكر است و لوح درون او همانند صفحهاى سفيد
خالى از هرگونه ادراك و معرفتى است، و اصولًا چيزى بهنام «ذهن» كه بهمعناى
مجموعه انديشهها و افكار انسان است دارا نيست، ولى پس از تماس با محيط خارج، و
بهكارگيرى قواى حسّى، بهتدريج معلوماتى در نفس انسان منعكس شده، و مجموعهاى از
معارف و اداركات در لوح نفس انسان نقش مىبندد، و بدين ترتيب «ذهن» كه تعبيرى از
يافتههاى علمى و ادراكى انسان است بهوجود مىآيد[1].
[1] . اين مطلب مبتنى بر سه اصل فلسفى است كه از
عالىترين اصول حكمت متعاليه صدرايى مىباشند:
حدوث نفس، بنابر اين اصل نفس
انسانى حادث است و قديم نيست برخلاف آنچه در فلسفه افلاطونى آمده است
حركت جوهرى، بنابر اين اصل نفس
انسانى كه همان نفس ناطقه است در حدوث متأخر از نفس نباتيه و حيوانيه است، و انسان
در مراحل اوّليه پيدايش فاقد نفس انسانى است ولى بهتدريج در نتيجه حركت جوهرى،
نفس انسانى( نفس ناطقه) پديد مىآيد.
وحدت عقل و عاقل و معقول، بنابر
اين اصل، رشد و تكامل نفس در زمينه معلومات همان افزايش معلومات و ادراكات است، و
ذهن نيز كه همان قوه ادراكى و معرفتى نفس است( يا به عبارتى ديگر همان فعاليتهاى
معرفتى نفس است) چيزى جز همان معلومات و ادراكات نيست.
اسم الکتاب : نظريه شناخت المؤلف : اراکی، محسن الجزء : 1 صفحة : 57