اسم الکتاب : اصول فقه نوين المؤلف : اراکی، محسن الجزء : 1 صفحة : 273
\* و چرا به
آسانى مىتوان لفظ «جبل» را در «رجل مقاوم و پايدار» به كار برد؟
نكته
اينكه دو استعمال نخست ناصواب و دو استعمال پسين صواباند چيست؟ پاسخ يك كلمه است
و آن: وجود علاقه مصحّحه استعمال مجازى در دو استعمال پسين و فقدان آن در دو
استعمال نخستين است.
اين
علاقه مصحّحهاى كه فقدان آن دو استعمال نخستين را ناصواب، و وجدان آن دو استعمال
پسين را صواب كرده است، چيست؟ و چرا فقدان آن در جايى موجب بطلان استعمال مجازى، و
وجود آن در جايى ديگر موجب صحّت استعمال مجازى است؟
پاسخ
اين سؤال نيز از آنچه گفتيم معلوم است: علاقه مصحّحه يعنى علاقهاى كه موجب
شود معناى حقيقى بتواند به وسيله آن، رهگذرى براى حكايت لفظ از معناى مجازى بشود.
بايد
ميان معناى حقيقى و معناى مجازى پيوندى باشد، و بايد اين پيوند آنچنان پيوندى باشد
كه بتواند از معناى حقيقى پُلى جهت عبور حكايت لفظ بهمعناى مجازى بسازد.
آنچه
مىتواند معناى حقيقى را پلى جهت عبور بهمعناى مجازى كند اين است كه رابطه معناى
حقيقى با معناى مجازى چنان رابطهاى باشد كه بتوان معناى مجازى را در معناى حقيقى
ديد و يا به عبارتى ديگر: معناى حقيقى بتواند از معناى مجازى حكايت كند.
مثلًا:
هنگامى كه بهمعناى لفظ «جبل» يا «كوه» مىنگريم خصوصيتى در اين معنا مىيابيم كه
در اثر آن، معناى «پايدارى و ثبات» را در معناى «كوه» نهفته مىيابيم، و در حقيقت،
معناى «كوه» را به نحوى حاكى از «ثبات و پايدارى» مىبينيم. كوه خصوصيات ديگرى نيز
دارد، مثلًا: از جنس «خاك» است و در اين جهت با «سنگ» شريك است؛ زيرا هر دو از
خاكاند؛ لكن اين جهت اشتراك به نحوى نيست كه معناى «كوه» حاكى از «خاك» باشد تا
بتوان به «سنگ» گفت: «عجب كوهى!» لكن مىتوان به انسانى كه ثبات و پايدارى دارد
گفت: «كوه پايدارى»، اين بدان دليل است كه رابطه معناى «پايدارى» با «كوه» آنچنان
رابطهاى است كه «كوه» را حاكى از «پايدارى» مىكند؛ لكن چنين رابطهاى ميان «كوه»
و «خاك» وجود ندارد.
اين
رابطه حكايت ميان «كوه» و خصوصيت «پايدارى و ثبات» بر مبناى ذوق عقلايى شكل
مىگيرد، يعنى اين ذوق عقلايى است كه مشخّص مىكند معناى كوه از كدام خاصّيت و
اسم الکتاب : اصول فقه نوين المؤلف : اراکی، محسن الجزء : 1 صفحة : 273