اوّلين
نكتهاى كه در مباحث دينى- بالأخص در فقه و اصول- بايد به آن التفات داشت، اين است
كه غايت از اين درسها و بحثها، همان حذر است:
(لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ) است كه خشيت خداست:
(إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ)[2].
بايد
تحصيل ما، تحصيل خشيتآفرين باشد و شرط خشيتآفرينىاش اين است كه براى خدا باشد،
و همراه با تواضع باشد. امتيازى كه علوم دينى- بالأخص فقه و اصول بر ساير علوم
دارند، علاوه بر شرفشان و غايات ساميهاى كه بر اين علوم بار مىشود- خاصّيتى است
كه از لحاظ تأثير گذارى بر شخصيت اخلاقى متعلّم دارد. علوم ديگر، از لحاظ
شخصيتسازى، غالباً خنثى هستند؛ ولى علوم دينى طبيعتاً سازنده و كمالآفريناند.
علم
دينى- فى نفسه- هادى و ره گشاست و بر طرف كننده غواشى و غشاوات است؛ مگر اينكه خود
انسان از اين علم دينى، مانعى بسازد. البته اگر علم دينى را وسيلهاى براى تفاخر و
تكبّر و اغراض دنيوى قرار بدهد، همينطور خواهد شد: