اسم الکتاب : اصول فقه نوين المؤلف : اراکی، محسن الجزء : 1 صفحة : 145
اشكال
دوم اينكه: وضع، مقدّمه استعمال
و دلالت است؛ زيرا غرض از وضع، دلالت لفظ بر معنا عند الاستعمال است و اين غرض (كه
دلالت باشد)، رابطه بين دو چيز است: دالّ و مدلول. و اعتبار وحدت لفظ و معنا رابطه
دالّ و مدلول يا دلالت كه غرض واضع است را دست نمىدهد. بنابر اين، اعتبارى بيهوده
و بى اثر است؛ زيرا در تحقّق غرض از وضع نقشى ندارد و كارى از آن ساخته نيست.
توضيح
اينكه: در اين نظريه، بين مقام وضع و استعمال خلط شده است. آن وحدتى كه
بين لفظ و معنا به وجود مىآيد بعد از وضع، در مقام استعمال است. در مقام استعمال
است كه مستعمل لفظ را فانى در معنا مىبيند و آنها را يكى مىشمرد، امّا در مقام
وضع اگرچه بهمعناى اعتبار وحدت لفظ و معنا باشد- چارهاى جز لحاظ استقلالى به لفظ
و معنا نيست، و در اين لحاظ لفظ و معنا دو چيز جدا و مستقل از يكديگرند كه به
وسيله وضع رابطه دلالت بين آن دو به وجود مىآيد و در صورتى كه در مقام وضع، يكى
شمرده شوند وضعى صورت نخواهد گرفت تا دلالتى به وجود آيد[1].
\*
نقد استاد شهيد بر اين نظريه:
استاد
شهيد صدر، در نقد اين نظريه، ابتدا اشكالى را بر اين نظريه به محقّق خوئى نسبت
مىدهند كه آن را در تقرير بحث محقّق خوئى نيافتيم و حاصل آن اشكال از دو ركن
تشكيل مىشود:
1)
اعتبار اتحاد لفظ و معنا به تنزيل لفظ، منزله معنا برمى گردد و معناى تنزيل، تنزيل
در آثار و احكام است؛
2)
هيچ يك از آثار و احكام وجود خارجى معنا بر لفظ مترتب نمىشود. مثلًا اگر رطوبت و
سيلان، از آثار «آب» در خارج است؛ با تنزيل لفظ «ماء» به منزله معناى آن (يعنى: آب
خارجى) هيچ يك از آثار و خواصّ خارجى آب- نظير رطوبت و سيلان- بر لفظ «ماء»،
مترتّب نمىشود. بنابر اين، اعتبار اتحاد و لفظ معنا، صحيح نيست.