سر و كار داشتند، نه اين كه در واژه
دينار و درهم در زبان يا نزد عرف به اين معناى گسترده بوده است، بلكه گمان ما بر
اين است كه دادوستدها بر شمش زر و سيم انجام نمىگرفت. تكههاى كوچكى به وزن يك
مثقال طلاق و هفت دهم مثقال از نقره در گردش بود كه سكهاى رومى يا پارسى نداشت،
زيرا زدن سكه كارى دشوار بوده و آنان توان آن را نداشتند. بدينسان آنچه درهم و
دينار نام داشت نيز براى دادوستد، در گردش بود، ولى سكههاى آن روز كه در
سرزمينهايى چون ايران و روم يافت مىشد، بر آن نبود، آرى ويژگى وزن معين نزد آنان
در درهم و دينار معتبر بود و در روايات باب صرف نيز همين را مىرساند، نه اين كه
دينار و درهم تنها به اين اندازه طلا و نقره، هر چند سكهاى نداشته، يا دستكم به
صورت تكههايى براى دادوستد در نيامده باشد، گفته مىشده است. همچنين همه
لغتشناسان، كه دريافت همگانى عرف و كاربرد برخى روايات[1]
نيز بدان گواهى مىدهد، بر آنند كه دينار و درهم، نام پولهايى است كه از زر و سيم
براى دادوستد، زده مىشود و هرگز اندازه معينى از طلا و نقره را به چنين نامى
نمىخوانند.
آرى، برآيند روايات باب ربا و صرف، كه احكام صرف و ربا را در همه
طلاها و نقرهها و فروش هر يك با ديگرى مىداند، معتبر نبودن ويژگى سكه داشتن است.
اين، مطلب ديگرى است كه تنها در همان باب و بر اساس نشانهها و مناسبات آن باب
بوده و در باب ديه دليلى بر آن نداريم و بلكه با اين باب تناسبى هم ندارد.
راه دوم: در روايت ابى بصير آمده است:
«سألت أبا عبد الله (ع) عن الدية، فقال: دية المسلم عشرة آلاف فضّة و
ألف و مثقال من الذهب و ألف شاة على أسنانها أثلاثاً و من الإبل مائة على أسنانها
و من البقره مائتان.»[2] از امام صادق (ع) درباره ديه
پرسيدم، حضرت فرمود: ديه مسلمانان ده هزار نقره و هزار مثقال طلا و هزار گوسفند كه
به سه سالگى رسيده باشند و صد شتر با سنّ معين و دويست گاو است.
در اين روايت، عنوان درهم و دينار نيامده، بلكه مثقال آمده كه ظاهرش
كافى بودن وزن است. البته ميان اين روايت و آنچه در ديگر روايتهاى ديه مىتوان گفت
يافت كه هزار دينار و ده هزار درهم است، ناسازگارى نيست؛ چرا كه هر دو مىتوانند
درست باشند،