............
اين سبزه كه خوش حالى امروزى ما است از چشم و سر و تن ديروزى ما است
زيبايى امروزيى سيمين بدنان
در روز ديگر منظره نفرت ما است
......
فى الحال كه شاخ عمر پربار است
بر دار كه فرصتت وفادار است
بر صقعه حق بران در اوقات فراغ
زيرا كه زمان ما بسى غدار است
آژنگ مكن جبين ز غم هاى زمان
در دفتر روزگار نوميدى مخوان
آخر برسى به ساحل فوز و مراد
درمتن شكست قصد وهدف است نهان
ازخود برهان «خودت» كه خود دانى
از تنگى عرصه رو به او آيى
از قيد تعلق بشكن آنچه توانى
تا تحفه آزادى محان آرى
فى مدحه (ص)
أيهاالمبعوث من حق قديم
أيهاالموصوف بالحق العظيم
أيهاالمقصود من خلق النفوس
يا أيهاالمنصوب من فوق الرؤوس
حلقه ممكن زنازت در قوام
نقص حادث از كمالت در لثام
اى رئيس ما سوى مجلاى حق
واسطى اندر ميان خلق و حق
گردى از خاك رهت از نازنين
سرمه چشمان قلب عاشقين
هم خليل و هم كليم و هم مسيح
تحت فرمان كمالت اى مديح
افتخار انبيا و مرسلين
پيشواى لشكر كر و بيين