از ديوان محسنى
حلقه ممكن ز نازت در قوام
نقص حادث از كمالت در لثام
قاب قوسين است او ادنى از آن
مركز تو اى شه والا مكان
راز ما اوحى نداند ما سوى
اقرب از قوسين شد آن رمز ها
سلام حضرت نبوى (ص) به امام محمد باقر (ع)
جابر از احمد به او پيغام داد
چون سلامش را به او در ياد داد
اين سلام اقدسش در فكر من
حاوى اسرار باشد دم مزن
يعنى اى مسند نشين پنجمين
هم سمى من امام المؤمنين
در زمانت دين من ويران شود
از اميه نظم آن پاشان شود
مىشود دنيا ز آن بوزينهگان
الف شهر[1] آيد مجال آن زمان
يارى دين از تو خواهم آن زمان
رازهاى دين، شكاف بر مؤمنان
در حدوثش من بودم مشعل فروز
در بقا حافظ توى اى دل فروز
از محمد بر محمد شد سلام
بهر اسلام اين سلام آمد سلام
باقر العلم از جناب مصطفى
شد براى حضرتش قبلًا عطا
خداى من
تو به علم ازل مرا ديدى
ديدى و آن گاه به عيب بِخريدى
تو به علم آن و من به عيب همان
رد مكن آن چه خود پسنديدى
رباعيات در سفركابل گفته شده
روزى ز شكم شويم با گريه برون
روزى به ستم شويم در حفره درون
در بين ستمديدهى غمهاى فزون
اين معنى عيش در نشهى دون
[1] - لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.