بار الاها اين سر و اين پيكرم
اين علمدار رشيد، اين اكبرم
اين سكينه اين رقيه اين رباب
اين عروس دست وپا ازخون خضاب
اين من و اين ذكر يارب ياربم
اين من و اين ناله هاى زينبم
اين من و اين ساربان اين شمر دون
اين تن عريان ميان خاك و خون
پس خطاب آمد ز حق[1] كى شاه عشق
اى حسين اى يكه تاز راه عشق
گر تو بر من عاشقى اى محترم
پرده بر چين من به تو عاشق ترم
غم مخور چون من خريدار تو ام
مشترى بر جنس بازار تو ام
آنچه بودت دادهاى در راه ما مرحبا صد مرحبا خود هم بيا
خود بيا كه مىكشم من ناز تو
عرش و فرشم جمله پا انداز تو
ليك خود تنها ميا در بزم يار
خود بيا و اصغرت را هم بيار
خوش بود در بزم شاهان بلبلى
خاصه در منقار او برگ گلى
خود تو بلبل گل على اصغرت
زود تر بشتاب نزد داورت
مذهب عاشق ز مذهب ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
كشتن عاشق به هر مذهب رواست
خاصه آن عاشق كه معشوقش خداست
عشق حسين را برد اندر كربلا
كربلا را كرده لبريز بلا
عشق زينب را ذليل و خوار كرد
بى برادر وارد بازار كرد
عشق ميدانى كجا شد جلوه گر
در تنور خولى و درطشت زر
بر سر نى شد مكرر جلوه گر
بهر ارشاد خلايق در نظر
إنّ خديجة كانت عذرا
قال فى حاشية الانوار النعمانية: ج 1، ص 81 و جمع من اهل البحث و التنقيب من علماء الاسلام قالوا ان خديجة (ع) كانت عذراء و لم يتزوجها احد قبل رسول
[1] - البته اين خطاب زبان حال است آن هم بخيال شاعر.