اسم الکتاب : رنگارنگ يا کشکول درويشي المؤلف : محسنى، شيخ محمد آصف الجزء : 1 صفحة : 102
بود.
در
هند ساحر عجيبى را ديدم كه از غيب گويى هاى او در شگفت شدم موش ها و زاغ ها آنها
شكل عجيبى داشتند، گاو را فى الجمله احترام مىكردند، صبح وقتى دكان مى آمدند قدرى
آب بر فرش ها و لباس خود مىريختند و براى اشكال اصنام تعظيم مىكردند. رانى باغ
بمبئى داراى عجائب رنگارنگى بود.
در
بمبئى عجايبى را ديدم و در بغداد عمارت تقريبا 16 طبقهاى را ديدم، مسجد نو ميهن
كراچى را كه در عظمت و وسعت خود كم نظير بود فراموش نمىكنم.
من
از ظلم و حماقت داود خان در حدود دو سال نتوانستم براى ادامه درسم از قندهار به
عراق برگردم، گذر نامه نمىدادند، بالأخره به نام تجارت از راه هند به عراق رفتم،
يعنى از بمبئى و كراچى از راه دريا به بصره رفتم و بعد به نجف اشرف، وقتى به نجف
رسيدم باورم نمىشد، خيال مىكردم خواب مى ديدم، خود را تكان دادم و فهميدم در
بيدارى به نجف رسيدم.
اى دولبت هست نيست، هست مرا
كرده نيست
هرچه زجان هست بيش، با لبت از
نيست كم
البكاء على الحسين (ع)
نقل
عن صحيح مسلم فى قوله تعالى: «فمابكت عليهم السماء و الارض» قال لما قتل الحسين
(ع) بكت السماء و بكائها حمرتها.
يعنى
آسمان برحسين گريه كرد، و گريه آن سرخى آن بود.
عن
مسند احمد: ان من دمعت عيناه بقتل الحسين دمعة او قطرت قطرة بوأه الله عز و جل
الجنة.
اسم الکتاب : رنگارنگ يا کشکول درويشي المؤلف : محسنى، شيخ محمد آصف الجزء : 1 صفحة : 102