«كتب» باهم كردن پوست به پوست
بوسيله خياطى و دوختن است يقال: «كتبتُ السقاء و كتبتُ البغلة»؛ يعنى جمع كردم بين
دو لب او به حلقهاى و در عرف به يكجا كردن بعضى حروف به بعض ديگر به خط و گاهى
بخود حروف مضمومه به لفظ هم گفته مىشود[1]
مانند ذلِكَ الْكِتابُ .. آتانِيَ الْكِتابَ؛ كتاب در اصل مصدر است بعد مكتوب فيه (آنچه كه در آن نوشته مىشود)
كتاب ناميده شده؛ مانند يَسْئَلُكَ أَهْلُ
الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً ... (النساء: 153)
مقصود
صحيفه ايست كه در آن نوشته وجود دارد و به همين جهت فرموده است:
وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ ... (الأنعام:
7)
و
(نيز) از اثبات، و تقدير و ايجاب و فرض و عزم به كتابت تعبير مىشود (و پس از ذكر
مثالها از آيات قرآن مىگويد: و به كتابت از قضاى امضا شده (نيز) تعبير مىشود و
بر همين معنى حمل شده است، بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ
يَكْتُبُونَ (الزخرف: 80)؛ و معناى: «قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما
كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا ...» (التوبة: 51)؛ تقدير و قضا
است.
و
كلام راغب در اين مقام دراز است؛ ظاهراً مراد راغب از بحث مفصّل او اين نيست كه
ماده كتب مشترك لفظى بين معانى مذكور است؛ بلكه اين معانى از مصاديق متنوع مفهوم
آنست كه قرآن آنها را به عنوان مشتقات كتابت قصد كرده است. والله العالم.
درس بزرگ
«وَ
قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ»
(الحجر: 6)؛ مشركين مكه به پيامبر اسلام صريحاً مىگويند مؤكداً تو ديوانهاى ولى
نه پيامبر به جواب توهين آنان توهين كرده و نه
[1] - به اين اعتبار اطلاق كتاب بر الفاظى كه جبرئيل
براى حضرت نبوى بيان مى داشت بلا مانع است ولى اين اعتبار در عرف ما تقريبا متروك
است. و اصطلاح عصر نزول قرآن را من نمىدانم؛ بلى گمان مىكنم مراد از كتاب در
قرآن الفاظ قرآن است به يكى از دو اعتبارى كه در متن ذكر كرديم مجاز است و لفظ
كتاب امروز بر آيات اطلاقش حقيقى است؛ بلكه در زمان آن حضرت( ص) پس از نوشتن آيات
هم استعمال حقيقى بوده است.