اسم الکتاب : اخباريگرى، تاريخ و عقايد المؤلف : بهشتى، ابراهيم الجزء : 1 صفحة : 421
بايد گفت كه استدلال به اين اصل بر مذهب اهلسنّت، خوب است؛ زيرا
قائلاند كه تمام آنچه پيامبر (ص) آورده، بر اصحاب خود اظهار كرده و چيزى را از
آنان كتمان نكرده و احدى را به شىء از علوم اختصاص نداده و ممكن است واقعهاى
خالى از حكم بوده باشد.[1]
طبق اين نظر،
مجتهد وقتى در ادّله شرعيه جستجو كرد و دليلى بر آن حكم پيدا نكرد، يقين به نفى
حكم پيدا مىكند و به برائت اصليه بر نفى حكم تمسّك مىنمايد، چنانچه گفتهاند:
نبودن دليل، خود دليلى بر نبودن حكم است.
امّا ما از
اماميه، اخبار[2] مستفيض داريم كه پيامبر (ص)
علومش را در نزد اهلبيت خود به وديعه گذاشته و مختصّ آنان كرده كه به ديگران
نداده، و هيچ حكم كلّى و جزيى نيست مگر آن كه خطاب شرعى دارد و تمام اينها نزد
ائمّه (عليهم السلام) نگهداشته شده است و چون آنان در زمان تقيّه بودند، گاهى در
جواب سؤالى كه از آنان مىشد، طبق حكم شرعى جواب مىدادند و گاه از باب تقيّه،
برخلاف حكم واقعى جواب مىدانند و گاهى در مقابل سؤال، سكوت مىكردند.
در اين صورت
نمىتوانيم بگوييم كه نبودن دليل در نزد ما، خود دليلى بر نبودن حكم است و تكليفى
نداريم؛ چون هر حكمى، خطاب شرعى دارد، گرچه به ما نرسيده باشد.[3]
بهعلاوه، شرط برائت و استصحابْ آن است كه دليل و خطاب عامّ و خاص نداشته باشيم و
اخبار احتياط و توقّف، خود دليل عام هستند.[4]
2. احاديث
تثليث: احاديثى داريم كه امور را به سه قسم تقسيم مىكنند: حلال، حرام و شبهات. در
اين احاديث، وقتى نصّ و دليلى به ما نرسيده و حكمى را نمىدانيم، آن را داخل در
شبهات نموده و توقّف را واجب كرده است.
از جمله آن
روايات، حديثى متواتر بين شيعه و اهل سنّت، از پيامبر (ص) است.[5]
ايشان مىفرمايد: