اسم الکتاب : اخباريگرى، تاريخ و عقايد المؤلف : بهشتى، ابراهيم الجزء : 1 صفحة : 356
وجوب تفقّه را بر گروهى لازم مىداند و بر همه لازم نمىداند. اگر
كسى از اهلنظر و استدلال بر اين واجب برنخاست براى كسانى كه قدرت بر آن دارند،
واجب عينى مىشود و تكليف به آنان تعلّق مىگيرد.[1]
در برابر
مجتهدان، حلبيان و اخباريان هستند. علماى حلب، وجوب تفقّه را عينى مىدانند و بر
عوام هم لازم مىدانند كه از روايات بهرهمند شوند[2]
و چنانچه نتوانند خود استدلال كنند، به اين مفتى و آن مفتى مراجعه كنند و بپرسند
تا از قول آنان علم پيدا كنند و بر يقين خود عمل نمايند.[3]
ولى
اخباريان، اجتهاد را حرام مىدانند، چنانچه محمّدامين استرآبادى، فيضكاشانى،
شيخحرّ عاملى و شيخ عبدالله صالح سماهيجى به آن تصريح كردهاند. استرآبادى، حرام
بودن اجتهاد را به علىبن الحسين و فرزندش شيخصدوق و كلينى و استادش علىبن
ابراهيم قمّى نسبت داده است.[4]
اين اجتهاد و
تقليدى كه در اين زمانها اصطلاح شده در زمان ائمّه و بعد از آنان نبوده، و از
زمان شيخطوسى (م 460 ق) و بعد از او پديد آمدهاند، و در زمان علّامهحلّى (م 726
ق) و پس از او، به حدّ شهرت رسيدهاند.[5]
اين مجتهد چنانچه به واقع برسد، اجرى ندارد، و اگر در فتوا خطا كند، گنهكار است؛
كذب و افترا بر خداوند بسته، و هم ضامن است، و گناه كسى كه به فتواى او عمل
مىكند، به او ملحق مىشود. رواياتى بر اين مطلب دلالت دارند[6]
كه در اين جا، تنها به دوروايتْ بسنده مىكنيم:
1. كلينى در
الكافى به اسناد خود از ابىبصير نقل مىكند: وى به امام صادق (ع) مىگويد:
چيزهايى بر ما وارد مىشود كه حكم آنها را از كتاب خدا و سنّت پيامبر خدا
نمىشناسيم. آيا در آنها نظر و اجتهاد كنم؟
[1]. رسائل الشهيد الثانى، ج 1، ص 8؛ تاريخ حصر الإجتهاد، ص 77.