معارضه پرداختند. و تنها وى بر نظر خود اصرار مىورزيد و به مضمون آن عمل مىكرد.
چرا عايشه به كمك اين آيه با ديگران احتجاج نكرد؟ و يا چرا ديگران با ناسخ اين آيه با وى احتجاج نكردند؟ و اساسا خبر واحد آنهم با چنين معارضاتى امكان بيان نسخ يا اثبات آيه را ندارد.
ابو عمر بن عبد البر در اين باره مىگويد: «عدهاى از زنان پيامبر- ص- نظر عايشه را درباره شير دادن به بزرگسال و محرم شدن وى را رد كردند و به اين حكم عمل نكردند. ابن مسعود نيز در اين باره با ابو موسى به معارضه پرداخت و گفت: رضاع آن است كه گوشت و خون بروياند و بيفزايد (نه آن كه به بزرگسال شير دهند). ابو موسى تسليم شد و از نظر خود برگشت ...»[1] ثانيا: روايت سالم مولى ابو حذيفه از عايشه بدان جهت بوده است كه اعتراض ام سلمه را بر وى رد كند. ام سلمه بر عايشه ايراد گرفته بود كه: چرا اجازه مىدهى غلام نورسيده بر تو داخل شود[2]؟ و عايشه هم براى توجيه كار خود اين آيه را نقل كرد. و ظاهرا فقط عايشه آن را مىدانست و ام سلمه خبر نداشت. آيا معقول است كه ام سلمه نداند و اين حكم را تنها عايشه بداند؟ و به فرض كه ام سلمه ندانست چرا هيچيك ديگر از صحابه از اين آيه خبر نداشت؟ و چرا اين آيه از طريق ديگرى نقل نشده است؟
ثالثا: اساسا قضيه سالم به نظر ما مشكوك مىرسد. ماجراى سالم بدين گونه نقل شده است: عايشه بدين ماجرا عليه ديگر زنان پيامبر احتجاج مىكرد. پس از نزول آيه:
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ پس خوانندگان را به نام پدرانشان بخوانيد» همسر حذيفه متوجه شد همسرش از اين كه سالم سر زده بر زن وى داخل مىگردد و او خود را جمع و جور نكرده است ناراحت مىباشد، لذا مشكل را نزد پيامبر اكرم- ص- طرح كرد. پيامبر به وى گفت: به سالم پنج نوبت [و در روايت ديگرى ده نوبت][3] شير دهد. همسر حذيفه نيز اين كار را كرد. و سالم مىتوانست بر وى وارد شود. ناراحتى حذيفه هم بر طرف گرديد.
عايشه نيز همين كار را مىكرد و اگر مىخواست شخصى بر وى داخل گردد به خواهران يا خواهرزادگان خود دستور مىداد به وى پنج نوبت- اگر بزرگسال بود- شير دهند و بعد بدون مانع بر عايشه وارد مىشد. ليكن ام سلمه و ديگر زنان پيامبر- ص- اين