ثالثا: طحاوى در اين باره مىگويد: «... اين آيه را كسى جز عبد اللّه بن ابو بكر نقل نكرده است. و ما فكر مىكنيم در اين مورد وى دچار توهم شده باشد؛ زيرا اگر چنين آيهاى در قرآن قرار داشت خواندن آنهم در نماز جايز بود. و معاذ اللّه! كه چنين باشد و يا آن كه از قرآن آياتى مانده باشد و در مصاحف نيامده باشد مصاحفى كه آياتش حجت است بر ما و آيه بودن آنها ثابت گشته است.
در ادامه سخن خود مىگويد: اگر فرض شود آياتى از قرآن باقى مانده باشد كه در قرآن نيامده است اين احتمال داده مىشود كه آيات قرآن توسط آيات خارج از قرآن نسخ شده باشد و ما به جاى عمل به ناسخ به منسوخ عمل كرده باشيم. و نتيجه آن عدم وجوب عمل به آيات موجود در مصحف فعلى است. در حالى كه اين نتيجه باطل را هيچكس قبول ندارد[2].
رابعا: ابن تركمانى مىگويد: «گفتم ثابت شده است كه اين عبارت از قرآن نيست و قرائت آن و نوشتن آن در مصحف جايز نمىباشد. اين عبارت به نظر شافعى نه آيه قرآن است و نه حديث[3]».
خامسا: خود عايشه به خواهرش ام كلثوم دستور داد به سالم بن عبد اللّه ده نوبت شير دهد تا سالم محرم شود و بتواند بر خاله رضاعى خود (عايشه) وارد گردد. ام كلثوم به سالم سه مرتبه شير داد و پس از آن مريض شد و ديگر نتوانست به شير دادن ادامه دهد. لذا سالم نتوانست به نزد عايشه برود؛ زيرا ده نوبت رضاع صورت نگرفته بود[4].
شافعى مىگويد: عايشه (رض) دستور داد به سالم ده نوبت شير دهند؛ زيرا اين بيشترين حد رضاع است. ولى چون شير دادن وى به پنج نوبت نرسيد بر عايشه وارد نمىشد[5].
[1] الدر المنثور، ج 2، ص 135 به نقل از: عبد الرزاق. المحلى، ج 10، ص 10. و الجوهر النقى در حاشيه السنن الكبرى، ج 7، ص 454.