اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 94
گفتم: چه قدر بود؟
گفت: صد تومان.
صد تومان هم به او دادم.
پيرزنى به نام بىبى فاطمه آمد، گريه مىكرد. پول او را هم زده بودند. به او هم يكصد تومان دادم.
آن سال براى رفتن به عراق هم اجازه دادند؛ امّا گفتند هر كس مىخواهد عراق برود، بايد صد تومان بدهد. دويست تومان هم براى خودم و رفيقم براى رفتن به عراق دادم!
اين شد ششصد تومان، علاوه بر همه مخارج ديگرى كه در مكه و مدينه و عراق داشتيم.
در نجف، به ديدن آقاى سيستانى[1] رفتم. پس از احوالپرسى، از او پرسيدم: پول مىخواهى؟ چيزى نمىگفت. با اصرار من معلوم شد كه ايشان سيصد تومان مقروض است. سيصد تومان هم به ايشان دادم!
برگشتيم مشهد. حسين آقا [پسرم] گفت: آقاجان! پولها [يى كه گذاشته بودى] تمام شد و چهل تومان كم داشتيم، قرض كردم.
گفتم: از صندوق امام زمان عليه السلام، اين هم چهل تومان! در اين جا، آن پول، تمام شد!
[1]. آية الله سيدعلى[ بن محمّد باقر] سيستانى( متولّد 1309 ش)، از مراجع تقليد فعلى كه آن سالها براى تحصيل، از مشهد به نجف رفته بود و آقاى درافشان، عموزاده ايشان مىشود.
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 94