responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 93

آقاى حسين پور گفت: حاج‌آقاى درافشان، خودشان هم داستانى دارند. گفتم: خوب، بفرماييد.

آقاى در افشان با اشاره به سفرى كه حدود شصت سال قبل به مكه داشت فرمود:

شخصى ششصد تومان به من و رفيقم داد كه مكه برويم. ما راه افتاديم. به جدّه كه رسيديم، رفيقمان مريض شد. سيصد تومانِ آن، خرج شد. من در فكر بودم كه سيصد تومان باقى‌مانده براى هزينه‌هايى كه در پيش داريم، كم است. ناراحت بودم كه با سيصد تومان چه كار كنيم!

رفيقم از اتاق بيرون رفته بود. آقايى در زىِّ خيلى گيرا وارد اتاق شد و پهلوى من نشست و گفت: سلام عليكم.

گفتم: عليكم السلام.

به زبان عربى گفت: ثَلاثُمِئةْ تَكفيكْ‌ (سيصد تومان براى شما بس است)!

گفتم: براى عمّه‌ات بس است!

وى تبسّمى كرد و به زبان فارسى گفت: «سيصد تومان، بس است! هر كس هر چه خواست، به او بده».

اين جمله را گفت و بلند شد و رفت.

جمله دوم، مرا تكان داد. بلند شدم و دنبال او رفتم كه ببينم كيست؛ ولى او را پيدا نكردم. برگشتم و شروع كردم به گريه كردن. رفيقمان آمد و گفت: چه شده؟ چرا گريه مى‌كنى؟

گفتم: مكّه است. آدم گريه مى‌كند.

رفتيم مكه. خواستيم خانه اجاره كنيم، صاحب خانه، پول اجاره را پيش از تحويل منزل خواست. براى هر نفر، صد تومان. دويست تومان به او داديم.

شخصى كه در تهران حصيربافى داشت، آمد. ديدم ناراحت است.

گفتم: چه شده؟

گفت: پولم را در حرم دزديدند.

اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 93
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست