اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 66
متفاوت از يك واقعه است. متن گزارشى كه آية الله حاج شيخ محمد على اراكى
رضوان الله عليه نقل كرده اين است:
«نقل كرد جناب مستطاب شريعتمآب آقاى حاج شيخ محمّد باقر[1] سلّمه الله، نجل نبيل مرحوم خلد آشيان حاج محمّد ابراهيم خونسارى طاب ثراه از جناب مستطاب علّام فهّام آخوند ملّا محمّد على سلّمه الله، ساكن در قريه بازنه، بعد از آن كه تعريف از فضل ايشان در معقول و خصوص تقواى ايشان نمودند و گفتند كه در نجف اشرف درس مىخوانده در محضر مرحوم آخوند [خراسانى] و مرحوم آميرزا محمّد باقر اصطهباناتى، منقول را و نقل كرد كه ايشان ترجيح [استاد] ثانى بر اوّل دادهاند و از خواصّ [شاگردان] ثانى بودهاند، حتّى آن كه در زمان فوت وصيّت كرده بود كه ايشان بر جنازهاش نماز بخوانند.
الحاصل اين آخوند دام بقاءه نقل كرده از استاد خودش مرحوم آميرزا محمّد باقر كه ايشان گفته من قريب بيست سال قبل در تهران بودم و هم درس مىخواندم و هم تدريس مىكردم، تا آن كه وقتى آخوندى آمد و اظهار داشت كه كتاب شفاء الصدور را كه در اصول دين بود بر نهج موافق شرع برايش درس بگويم. پس من گفتم وقت ندارم. او مصر شد تا بالاخره راضى شدم. پس من هم بايد آن كتاب را داشته باشم و ندارم. آن آخوند گفت: نسخه كه من دارم شبها پيش شما و روزها پيش من باشد.
پس از چندى به اين طريق گذشت تا آن كه يك روز صبح كه آمد هر چه گرديديم پى كتاب، نيافتيم و در خانه ما آن كتاب گم شد. پس آن آخوند گفت: اين طور نمىشود، بىكتاب امر من نمىگذرد.
پس رفت و روز ديگر يا دو روز ديگر آمد و سه بقچه كه در اطاق بود، بقچه سِيّمى را دست كرد باز كرد و كتاب را از ميان آن بيرون آورد. پس من تعجّب بسيار كردم و گفتم: تو از كجا اين را دانستى كه در اين بقچه است و من آنچه كردم نيافتم و تو به اين زودى آن را پيدا كردى؟