responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 43

قضاياى شب عاشورا و كارخانه را برايش تعريف كردم. ايشان فرمودند: همه اين‌ها را از آن دو شب به دست آوردى، مراقب باش كه از دست ندهى.

در پايان مايلم يكى از رؤياهايى كه در محضر ايشان تعبير كردم را براى حضرت‌عالى تعريف كنم:

در يكى از روزها كه جناب حاج فكور درسش تمام شد ايشان در مقبره حاج شيخ فضل الله رحمه الله رسائل تدريس مى‌فرمودند، شخصى وارد حجره شد، سلام كرد و عرض كرد آقا من ديشب خوابى ديدم كه مرا پريشان كرده، لطفاً برايم تعبير كنيد. آقاى حاج فكور با اشاره به من فرمودند: خوابت را به اين سيّد بزرگوار صحيح النسب بگو، ان‌شاء الله خير است، شايد مى‌خواست كيفيت تعبيرم را ببيند. آن شخص اين‌گونه خوابش را تعريف كرد:

ديشب در عالم خواب ديدم يك درياچه نسبتاً بزرگ كه در ساحل آن درياچه پرندگان هوائى؛ مانند غاز، قو، مرغابى و چنگر مشغول آب‌بازى و دانه جمع كردن‌اند و در جنب اين درياچه، صحرائى بسيار وسيع و سبز و خرم، با درختان زيباست. به من گفتند اين‌ها مال شماست، من از خوشحالى مى‌خواستم بال درآورم، در اين بين ديدم آب درياچه رو به نقصان گذاشت و آب آن به صورت گازوئيل و قير سياه در آمد و قُلقُل مى‌كرد و فرو مى‌رفت. تمام پرندگان مردند. نگاه به صحرا كردم ديدم تمام چمن‌ها و درخت‌ها زرد شده و طراوت خود را از دست داده‌اند. در حالى كه خيلى متأثر بودم از شدت ناراحتى از خواب بيدار شدم، من نگرانم كه نكند به اموالم صدمه‌اى بخورد!

من گفتم: شما گناهى مرتكب شدى كه تمام حسناتت را نابود كردى.

يك مرتبه مرحوم آقاى حاج فكور برآشفت و رو به آن مرد گفت: چه گناه بزرگى، از خدا نترسيدى؟ و دو بار گفت: زناى محصنه كردى، زناى محصنه كردى!

آن مرد در حالى كه پريشان بود گفت: آقا خود زن از من خواست! آيا راهى هست من توبه كنم؟ خدا مرا مى‌بخشد؟

اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 43
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست