اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 350
5/ 12 گريه استاد در پاسخ يك سؤال
خاطره ديگر جناب حجة الاسلام و المسلمين سيد علىاكبر اجاقنژاد[1] از دوران تحصيل خود به اين شرح است: در سالهاى اول طلبگى يك شب بعد از نماز مغرب و عشا ديدم آية الله حائرى[2] در صحن بزرگ حضرت معصومه عليها السلام، جلوى يكى از حجرهها نشسته. خدمت ايشان رسيدم و عرض كردم حاج آقا اجازه مىدهيد يك سؤال بپرسم؟
ايشان با لحنى كه به نظرم تند بود، گفت: بگو.
گفتم: من نمىدانم چه كنم كه در نماز حضور قلب داشته باشم؟
به محض اينكه سؤال تمام شد، ايشان شروع به گريه كرد، خيلى جدى اشك مىريخت! من شگفتزده اين منظره را نگاه مىكردم، و با خود مىگفتم: من كه چيزى نگفتم، من تنها يك سؤال كردم!
لحظاتى گذشت، ايشان خيره نگاه مىكرد و اشك مىريخت.
پس از لحظاتى ايشان ضمن اشاره با دست، خيلى تند به من گفت: بچه پاشو برو! اگر من راهى بلد بودم خود از آن بهره مىبردم!