responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 265

آن‌ها حكم كردند كه ما را تقاص كنند؛ يعنى ما را اعدام كنند. اعدام‌ها را در مكه و قبل از نماز جمعه انجام مى‌دادند.

عصر پنج‌شنبه به دست‌هاى ما دستبند زدند و ما را سوار ماشين كردند. سپس به سوى جدّه راه افتاديم و پيش از ظهر جمعه به جدّه رسيديم. ما را در پاسگاه پليس، زندانى كردند. منتظر بوديم كه بيايند و ما را براى اعدام ببرند؛ اما خبرى نشد تا اين كه نيمه شب به ما گفتند كه اعدام نمى‌شويد؛ بلكه بايد تبعيد شويد.

صبح شنبه، ما را به داخل شهر جدّه بردند. سه روز در جدّه نگه داشتند و بعد به جزيره جِزان بردند. شش ماه در آنجا مانديم. سپس خبر رسيد كه بخشيده شديم.

وقتى مى‌خواستند ما را با كشتى به جزيره جِزان ببرند، فرمانده پليس به ما گفت: به شما مژده بدهم كه خداوند، از كسى كه با شما اين كار را كرد، انتقام گرفت. پسر امير مدينه ماشينش چپ كرد و آتش گرفت و او نتوانست خود را نجات بدهد و در آتش سوخت.

الحمدلله ما سالم برگشتيم و امير مدينه با مرض سرطان مرد. پسر، در آتش سوخت و پدر با سرطان مرد. بسيارى از كسانى كه ما را اذيت كردند، خداوند از آن‌ها انتقام گرفت؛ الحمدلله.

روزى وزير كشور يا وزير اقتصاد به برخى از برادران ما كه در رياض پيش او كار مى‌كردند گفته بود كه من مردم نَخاوِ لِه‌[1] را اذيت كرده‌ام و از ما مى‌خواست كه از او بگذريم و عفوش كنيم؛ چون دستور داده بود همه محله نَخاوله خراب شود. مهندسى مى‌گفت: مى‌گفتند كه محله نَخاوله شيعه اند، به همين دليل، برخى خانه‌ها را خراب كردند و خيابان كشيدند.

شخصى به نام حمزه عباس كه يكى از نيكان روزگار بود. خانه‌اش، مدام محل رفت و آمد شيعيان بود و در آن، جلسات آموزش، وعظ و ارشاد برگزار مى‌شد. نقل‌


[1]. محلّه شيعه‌نشين مدينه.

اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 265
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست