responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 224

با مشورت راننده و شخص همراه به خيابان اصلى رفتيم و توقف كرديم تا روز فرا برسد. چون عرفات در آن زمان، روشنايى كافى نداشت، جدا شدن از كاروان، هم براى ما جدّى و نگران‌كننده بود و هم براى گروه برادران، و از همه بيشتر براى مدير.

همين‌طور كه در بالاى باربند در خيابان اصلى حركت مى‌كرديم، شخص شريفى كه آثار عظمت بر جبينش هويدا بود، مقابل ماشين آشكار شد و به راننده فرمان داد «إلى هُنا (به اين طرف)» يا «مِن هُنا حَرِّك (از اين طرف حركت كن)» و مانع ما از حركت به مسيرى شد كه تصميم داشتيم برويم. راننده پياده شد و اصرار كرد كه او مانع حركت ما نشود، ولى او با صورتى باز و تبسّم بر لب جمله «مِن هُنا (از اين طرف)» را تكرار مى‌كرد.

من پياده شدم و خود را به عنوان هادى جمعيت معرفى كردم و دستش را گرفتم تا ببوسم. ضمن اين‌كه اجازه نداد، فرمود: «إلى هُنا حَرِّكُوا» و چند بار تكرار كرد. مجبور شديم به سمتى كه ايشان هدايت مى‌كرد، ادامه مسير بدهيم. با عوض كردن يك دنده و طى كردن مسافت كوتاهى، خود را مقابل خيمه‌هايمان ديديم، و من در حالى كه مى‌گريستم، با مدير گروه كه فرياد مى‌زد روبه‌رو شدم. پس از چند لحظه به خودم آمدم و نگاهى به پشت سرم انداختم؛ اما كسى را نديدم!

اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 224
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست