responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 216

گفت: حاج آقا! خداوندِ كريم، به كريم، مادر داد! دستور شما را عمل كردم و يك ساعت پيش با دلهره به خانه تلفن زدم. خانه ما غوغايى بود. گفتند: اكنون همسرت به پا خاسته است و خود، خانه را تميز مى‌كند و ....»

آنگاه روى كرد به من و با لحنى بسيار صميمى گفت: ببين! با خدا خيلى خودمانى حرف بزن! در حِجر اسماعيل بنشين و زمزمه كن و بگو: خداوندا! تو به ابراهيم در كهنسالى اسماعيل دادى. من جوانم. آيا سزاوار است انتظار مرا برآورده نكنى؟ اى خداى ابراهيم! اى خداى اسماعيل! به من ابراهيم بده، اسماعيل بده و ....

مرد، لحنى بس گدازنده داشت، گويا خود با خدا زمزمه مى‌كرد و نتيجه زمزمه را مى‌ديد. نمى‌دانم اين را هم گفت و يا من تصميم گرفتم كه اگر خداوند لطف كرد و پسر داد، برايش يكى از سه نام ابراهيم، محمّد يا اسماعيل را برگزينم و اگر دخترى عطا كرد فاطمه و يا هاجر را.

با قلبى اميدوار، امّا سياه، زبانى گويا امّا آلوده، آن شب را به توصيه آن بزرگوار عمل كردم و در ادامه سفر هم بسيار اين درخواست را بر زبان آوردم.

از حج بازگشتم. چندان طول نكشيد كه لطف خداوند، شامل اين بنده روسياه گرديد و كاشانه كوچك ما با حضور پسرى روشن شد!

براى نامش آهنگ قرعه كردم. دوستانم مى‌گفتند اسماعيل نگذار، با توجيه‌هايى بى‌ربط و يَخ. شگفتا! سه بار قرعه زديم، هر سه بار اسماعيل بود.

اميدوارم من و اسماعيل و خانواده‌ام بندگان شايسته‌اى براى خداوند باشيم و اين موهبت را پاس بداريم و حرمت حريم حق را نشكنيم.

اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 216
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست