responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 142

3/ 8 مجلس درس شهدا

حجة الاسلام جناب آقا سيد محمد باقر بنى سعيد لنگرودى فرمود:[1]

حدود چهل شب قبل از شهادت فرزند شهيدم (شهيد سيد محمّد حسين) در عالم رؤيا ديدم وارد بازارى شدم كه بسيار بزرگ بود. مقدارى كه راه رفتم متوجه شدم كه در زيرزمين اين بازار، بازار ديگرى است. به طرف بازار زيرزمين رفتم. در انتهاى خيابان كه دو طرف آن مغازه بود، مسجد مجلّلى نظرم را جلب كرد. به طرف مسجد روانه شدم. خواستم وارد مسجد شوم، ديدم در مسجد قفل است، ولى از پنجره‌هاى در، داخل مسجد ديده مى‌شد.

ديدم سيد جليل القدرى بالاى منبر مشغول تدريس است و در پاى درس ايشان شهيد مرحوم آية الله دكتر بهشتى، شهيد مفتح، شهيد دستغيب، شهيد اشرفى اصفهانى و علماى معدود ديگرى كه هنوز به شهادت نرسيده بودند، نشسته‌اند. خواستم وارد شوم شخص مكلّايى پشت در آمد و اظهار داشت كه ممنوع است.

در اين بين چشمم به حضرت عالى (حاج آقاى رى‌شهرى) افتاد كه در بيرون در سمت راست ايستاده‌ايد، گويا انتظار كسى را داريد. به آن آقاى مكلّا فرموديد در را باز


[1]. گفتنى است كه پس از نقل اين خاطره به درخواست ابن‌جانب( رى‌شهرى)، متن آن به صورت مكتوب در اختيارم قرار داده شده كه تاريخ كتابت آن 8/ 8/ 1388 است.

اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 142
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست