اسم الکتاب : حديث اسلامى، خاستگاه ها و سير تطور المؤلف : موتسكى، هارالد الجزء : 1 صفحة : 239
أبى حمزة البطائنى،[1] حسن بن صالح[2] و وهب بن وهب قُرَشى[3] از ديگر مؤلّفان اصولاند كه اصلهاشان مشكوك و مورد ترديد بوده است.) به علاوه [به گفته بهبهانى] مؤلّف اصل چه بسا در تدوين اصل خود مرتكب اشتباه هم شده باشد؛ چه ايشان هر قدر هم داراى مرتبهاى بلند در دانش باشند، يقيناً از عصمت برخوردار نبودهاند.[4] بهبهانى آنگاه سخن ابن بابويه را از مقدمه كتابش من لا يحضره الفقيه نقل مىكند كه. «او تمام مطالب كتاب خود را از اصول و مصنّفات اخذ كرده است». به نظر وى، اين امر دليل محكمى است بر اين كه بخشهايى از اين كتاب و نيز اجزايى از ديگر كتب اربعه، در اصول اربعمئة يافت نمىشوند.[5] حتى وجود نام مؤلّف يك اصل در اسناد روايتى، بالضرورة حكايت نمىكند كه آن روايت در اصل وى بوده است.[6] شيخ مرتضى انصارى (م 1281 ق) هم به همين نحو تأكيد مىورزد كه مؤلّفان جوامع حديثى شيعه، از ورود روايات غير موثّق در اصول نيك آگاه بوده، و اين گونه روايات را پس از جرح و تعديل رُوات در جوامع خود نقل مىكردهاند.[7] يك روش تقريباً متفاوت اصوليان در پرداختن به اين مسئله آن است كه اصطلاح «اصل» را تنها به مجموعه رواياتى اطلاق كنند كه اوّلًا از ديگر منابع اخذ
[1]. همان، ص 52؛ مامقانى، تنقيح المقال، ج 1، ص 179. و به طور كلى نك. قهپائى، مجمع الرجال، ج 4، ص 153- 159.
[5]. همان، ص 60( همراه با ذكر نمونههايى از روايات متّخذ از غير اصول در كتاب ابنبابويه). عبارت مورد اشاره بهبهانى، در من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 5) آمده است. طوسى هم تأكيد دارد كه وى در تهذيب الأحكام، رواياتى را از اصول و مصنَّفات گنجانده است( نك. بخش مشيخة[ تهذيب]، ج 10، نجف، 1382/ 1962، ص 4 و بعد و ص 88.