جرياناتى كه اين روزها در منطقه خاورميانه مىگذرد، بسيار عميق و قابل توجه است. بخصوص براى ايران اسلامى و انقلابى كه نمىتواند نسبت به مسائل منطقه، بىتفاوت باشد.
هنگامى كه صدام به كويت حمله كرد، تحليلهاى مختلفى در باره آن صورت مىگرفت. در آن زمان، چنين تحليل مىشد كه حمله صدام به كويت، با همكارى يا تشويق يا حد اقل اطلاعِ آمريكا است.
اكنون پس از گذشت چهل يا چهل و دو روز، صدام دستِ خود را رو كرد و گفت:
ما از يك هفته قبل از حمله به كويت، اين مطلب را به آمريكا اطلاع داده بوديم.
اين هم نوار مذاكراتِ ما با آمريكا در باره حمله به كويت.
آمريكا، كويت را قربانى كرد تا در دنيا بحرانى ايجاد كند و دستِ اروپاى متحد را كه رقيبش شده است در اين حنا بگذارد. آنگاه خود سوار بر بحران شود و به وسيله اين بحران، مشكلاتِ خود را حل نمايد. آمريكا اين نقشِ خود را خيلى خوب بازى كرد.
اكنون بيش از چهل روز از اشغال كويت به وسيله صدام مىگذرد. در اين مدت، تنها كسى كه از اشغال كويت سود برده است، آمريكا است. آمريكا در اين مدت، يك لشكركشى عظيم به خليج فارس و خاورميانه را به شدت تقويت كرد.
آمريكا با اين لشكركشى، مراكز نفت را تصرف كرد و سلاحهاى فراوانى به عربستان و ديگر كشورهاى عربىِ منطقه فروخت.
پول فراوانى به دست آورد. تنها دوازده ميليارد دلار از آل صباح گرفت. پول بسيار زيادى هم از آل سعود گرفته است.
در جريان حمله صدام به كويت، آمريكا سود بُرد و كشورهاى صنعتى هم مىخواهند به آمريكا براى خرجِ اين لشكركشى پول بدهند.
از طرف ديگر، كشورهاى صنعتى با اين بحران، نفت را هم به قيمت بسيار گرانترى خريدارى كردند.
صدام با حمله به كويت، روى يك كشتىِ شكسته، نشسته است. جايگاهش بسيار لغزنده و غير قابل اعتماد است. يكى مىگويد: او را مىكُشند. ديگرى مىگويد: او را از قدرت بركنار مىكنند، ولى او را نمىكُشند. ديگرى مىگويد: صدام را از كار بركنار نمىكنند، ولى تضعيفش مىكنند.
اكنون صدام بر سرِ يك دوراهى قرار گرفته است. يا بايد بماند و نوكر آمريكا باشد يا بايد بميرد. انتخاب يكى از اين دو امر، بسته به مردانگىِ اوست. اگر مردانگىِ انتخاب مرگ را داشته باشد، مرگ را بر نوكرىِ آمريكا ترجيح مىدهد، وگر نه همچنان به نوكرى آمريكا ادامه خواهد داد.
در جريان حمله صدام به كويت، ايران موضع بسيار خوبى انتخاب كرد و حمله صدام به كويت را كه واقعاً كار بسيار زشتى بود، محكوم كرد. (تكبير نمازگزاران)
آيا مىتوان زور را در دنيا به عنوان يك منطق پذيرفت؟! آيا براى امثال صدام جايز است كه چون مىتوانند به ايران يا كويت، حمله كنند، حمله كنند؟! آيا اگر قدرتمند و زورگويى توانست كشور ديگرى را از روى نقشه جغرافيايى محو كند، مجاز است كه اين كار را انجام دهد؟!
اگر قرار شود كه منطقِ زور، جايگزينِ منطق انسانى شود، هيچ نظمى در دنيا برقرار نخواهد ماند. حمله صدام به كويت بسيار كار بدى بود و صدام بايد هرچه سريعتر به پشتِ مرزهاى عراق باز گردد.
همه دنيا مىگويند كه صدام بايد به پشتِ مرزهاى عراق باز گردد؟ آيا معناى عقبنشينى