تُحصى عجائِبُهُ و لا تُبلى غرائِبُهُ، فيه مَصابيحُ الهدى و مَنارُ الحِكْمَةِ».[1]
براى قرآن ظاهر و باطن است، ظاهر آن فرمان و دستور و باطن آن علم و دانش، معانى عميق آن در قالب الفاظ زيبا ريخته شده است. قرآن داراى فصولى است و هر فصل آن فصلهايى دارد. شگفتيهاى آن هرگز تمام نمىشود و نوآوريهاى آن به كهنگى نمىگرايد، آيات آن مشعلهاى هدايت و سرچشمه حكمت مىباشد.
و على (ع) آن را به نورى كه چراغهاى آن فرو نرود و چراغى كه افروختگىاش كاهش نپذيرد و دريائى كه عمق آن ناپيداست و آب آن، با كشيدن خالى نمىشود، تشبيه نمودهاند:
«أنزلَ عليه الكتابَ نوراً لا تُطْفَأُ مَصابيحُهُ و سِراجاً لا يُخْبَؤ تَوَقُّدُه و بحراً لا يُدْرَكُ قَعْرُهُ ... و بحر لايَنْزِفُهُ المُستَنزفون.»[2]
و امام هشتم (ع) در بيان علت اين حالت قرآن مىفرمايند:
«إنَّ اللهَ تَعالى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزمان دونَ زمان و لالِناس دونَ ناس فهو فى كُلِّ زمان جديدٌ و عِند كُلِّ قَوْم غَضٌّ إلى يومِ القِيامَةِ»[3]؛ خداوند قرآن را براى زمان معينى و مردم خاصى فرو نفرستاده است. از اين رو در هر زمانى تازه و در نزد همه ملل جهان تا قيامت نو خواهد بود.
[1]. كلينى، اصول كافى، كتاب فضل القرآن، ج 2، ص 599، ح 2.