كرد، چه پاسخ دارد؟ يا اگر اين گفته را با تاريخ ظهور مذاهب تطبيق دهند در كجاى تاريخ مىتوان براى آن نمونهاى پيدا كرد؟ مثلًا اگر ظهور اسلام را در نظر بگيريم كدام پيشرفت علمى و برترى دانش اعراب بود كه ايجاب مىكرد در محيط عربستان كه مردم هنوز در مقابل هر سنگ و گلى به خاك مذلت افتاده و آن را پرستش مىكردند چنين مذهب مترقى كه دعوت به توحيد و يگانه پرستى مىكند و لطيفترين و عاليترين معانى توحيد را مىآموزد ظهور كند، در صورتى كه متمدنترين كشورهاى روى زمين آن روز در گمراهى شرك و بتپرستى به سر مىبردند و در روم بر سر پدر و مادر خدا جنگ بود.
اگر منشأ پيدايش دين شكست بردهها و نوميدى آنها از پيروزى است پس بايد مذهب از ميان بردهها ظهور كند و در بين همان طبقه شيوع داشته باشد، در صورتى كه پيغمبر اسلام از مهمترين و بزرگترين خاندان عرب برخاسته است و دومين كسى كه به او گرويد خديجه بود كه از ثروتمندترين افراد آن محيط به شمار مىرفت، و اگر مذهب به منظور حفظ منابع سرمايه داران و منكوب ساختن طبقه زيردست است پس چرا همين طبقه با آن مبارزه مىكنند؟ مگر اشراف قريش نبودند كه در مخالفت پيغمبر اسلام (ص) پيش قدم بودند و در راه مبارزه با او از هيچ جنايت و وحشىگرى خوددارى نمىكردند، چون موقعيت اجتماعى و شخصيت و منافع مادى خود را در خطر مىديدند؟!