قرآن نيز بگويند شرح قرآن. اما ما هميشه «شرح نهجالبلاغه» داريم، نه «تفسير نهجالبلاغه» و در مقابل، هميشه «تفسير قرآن» داريم نه «شرح قرآن». تفاوت شرح و تفسير چيست؟ اين سؤال ادبى ممكن است در ابتداى ورود به تفسير، به ذهن خطور كند.
شرح و توضيح، معناى عامترى نسبت به تفسير دارد. معناى تفسير خاص است. شرح و توضيح بيشتر براى بيان معناى لغوى و پيچيدگىهاى عبارتى به كار ميرود، ولى تفسير به معناى توضيح مراد و قصد مؤلف يا گوينده است. ما گاهى ميخواهيم معناى لغوى يك عبارت را بفهميم. مثلًا ميخواهيم معناى لغات و عبارات مشكل نهجالبلاغه را دريابيم. به كتابهاى لغت و فرهنگها مراجعه مىكنيم و نگاه مىكنيم كه معناى اين لغت يا اين عبارت در بين عرب زبانها چيست. گاه ممكن است يك لغت در معناى مجازى به كار رفته باشد؛ آن را نيز از كتاب لغت پيدا مىكنيم. بعد كه معناى لغات و عبارات را فهميديم به مقصود نويسنده پى ميبريم و اگر در جايى شك كرديم، به اصالت ظواهر تمسك مىكنيم و مىگوييم: اصل اين است كه مراد نويسنده با ظاهر الفاظش مطابق باشد.
اما قرآن اينطور نيست. قرآن علاوه بر اينكه در برخى موارد به شرح لغات و عبارات نياز دارد، بايد آن را تفسير كرد. ما نوعاً معانى الفاظ قرآن را مىدانيم ولى مراد متكلم (خداوند) را نمييابيم. نمىدانيم كه خداوند در اين آيه چه مىخواهد بگويد؟ آن وقت عدهاى