نوع
ديگرى از حضور حديث در ادب فارسى، دَرج است؛ يعنى آوردن حديثى كامل، در بيت يا عبارتى.
اين نوع تعامل ادب فارسى با حديث، يعنى درج حديث در كلام گفتارى و نوشتارى، بسيار
شايع و رايج است؛ زيرا درج سخن معصوم (ع) در كلام، اعتماد خواننده يا شنونده را بر
مىانگيزد و او را تسليم مىكند. براى نمونه، به ذكر چند عبارت كوتاه از چند اثر
ادبى، بسنده مىكنيم.
عطّار
نيشابورى، در مقدّمه تذكره الاوليا مىنويسد:
...
از كودكى، دوستى اين طايفه (اوليا)، در جانم موج مىزد و همه وقت، مفرّحِ دل من،
سخن ايشان بود. به اميد آنكه: «المَرءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»، به قدر وسعِ خويش،
سخن ايشان را جلوه كردم.[516]
نيز
در كليله و دمنه، باب «شير و گاو»، در داستان «ماهىخوار و پنجْپايك»[517]
مىخوانيم:
پنجپايك،
برفت و ماهيان را خبر كرد و جمله، نزديك او آمدند و گفتند: «المُستشارُ
مُؤتَمَنٌ»،[518] و ما با تو مشورت مىكنيم، و
خردمند، در مشورت- اگر چه از او، دشمنْ چيزى پرسد، شرط نصيحت، فرو نگذارد.[519]
3.
حل
تغيير
شكل عبارت در صورت الفاظ را «حل» يا «تحليل» مىگويند؛ زيرا گاهى تنگناى وزن و
قافيه، شاعر را وا مىدارد كه صورت نخستينِ عبارتى را اندكى تغيير دهد. ناگفته
پيداست كه صنعت حل، تنها در شعر، جايز است و در آنجا نيز بايد به حدّ اقل ممكن، بسنده
كرد؛ زيرا دستكارى در كلام معصوم، خلاف ادب و احتياط است. براى مثال، مولوى در
مثنوى مىگويد: