l
نمونه ديگر قتل مِرداس بن
نَهِيك
به دست اُسامه بن زيد است .
پس از آنكه مِرادس تكبير گفت
و شهادتين را بر زبان آورد (و حرمتِ خون مسلمان بديهى است) اُسامه او را به قتل رساند
و گوسفندانش را به تصرف درآورد به اين ادعا كه مرداس از ترس شمشير اسلام آورد .
چون رسول خدا اين ماجرا را دريافت ،
فرمود : به قصد تصرف گوسفندانش او را به قتل رسانديد ؟ آن گاه اين آيه
را قرائت كرد :
به آن كه نزد شما اسلام را اظهار
مى دارد ، نگوييد : «تو مؤمن نيستى !» تا [ بدين بهانه ] زندگى دنيا را بجوييد[38] .
l
نمونه ديگر ، سخنِ مردى از انصار درباره
تقسيمى است كه پيامبر انجام
داد . وى گفت : سوگند به خدا ، اين قسمتى است كه رضاى خدا در آن
نبود ! اين سخن بر پيامبر (صلى الله
عليه وآله)
گران آمد ، صورتش برافروخته شد و به خشم آمد سپس فرمود : موسى بيش از اين آزار ديد ! و
بُردبار ماند .[39]
عجيب است كه اين رفتار و عقيده ،
در برابر پيامبر صف آرايى كرد ! و پيامبر خشمگينانه فرمود :