از احترام فوق العادهای که به تمام افراد بشر قایل است، دریافتم که او فرد عادی و فرمان روایی معمولی نیست. در این لحظه، پیامبر رو به من کرد و از خصوصیات زندگی من به طور دقیق خبر داد و گفت: آیا تو از نظر آیین «رکوسی» [1] نبودی؟ گفتم: بلی. فرمود: چرا یک چهارم درآمد قوم خود را به خود اختصاص داده بودی، آیا آیین تو این کار را به تو اجازه میداد؟ گفتم: نه. من از گزارشهای غیبی وی مطمئن شدم که او فرستاده خدا است. هنوز در این اندیشه بودم که با سخن سوم او رو به رو شدم؛ فرمود: فقر و تهی دست بودن مسلمانان، مانع از پذیرفتن اسلام تو نگردد، زیرا روزی فرا میرسد که ثروت جهان به جانب آنها سرازیر شده و کسی پیدا نمیشود که آنها را جمع و ضبط کند. اگر فزونی دشمن و کمی مسلمانان، مانع از ایمان آوردن شما میگردد، به خدا سوگند! روزی فرا میرسد که بر اثر گسترش اسلام و فزونی مسلمانان، زنان بیکسی از «قادسیه» به زیارت خانه خدا میآیند و کسی متعرض آنان نمیشود. اگر امروز میبینی که قدرت و نفوذ در اختیار دیگران است، من به تو قول میدهم روزی فرا رسد که نیروهای اسلام تمام این کاخهای کسری را تصرف کرده و «بابل» را به روی خود بگشایند. عدی میگوید: من زنده ماندم و دیدم که در پرتو امنیت اسلام، زنان بیکس از دورترین نقاط به زیارت خانه خدا میآمدند و کسی متعرض آنان نمیشد. دیدم که کشور بابل فتح شد و مسلمانان تخت و تاج کسری را تصاحب کردند. امیدوارم که سومی را نیز ببینم، یعنی ثروت جهان رو به مدینه بگذارد و کسی رغبت به جمع و ضبط آن پیدا نکند. [2] [1]. آیینی است که حد وسط میان مسیحیت و صابئی. [2]. واقدی، المغازی، ج 3، ص 988- 989؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 578- 581 و الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة الإمامیة، ص 352- 354.