ترک گفته و به مکه- که سرزمین «امنی» برای عرب به شمار میرفت- پناه بردند. آوارگانی که به مکه آمده بودند به خانه «بدیل بن ورقاع» [1] رفته، سرگذشت جانگداز قبیله خویش را تشریح کردند. ستم دیدگان «خزاعه» برای این که ندای مظلومیت خود را به گوش پیامبر برسانند، رئیس قبیله خود «عمرو سالم» را خدمت پیامبر فرستادند. او وارد مدینه شد و یکسره به مسجد آمد و در میان مردم ایستاد. اشعار جانسوزی را که حاکی از مظلومیت و استغاثه قبیله «خزاعه» بود، با آهنگ خاصی قرائت کرد و پیامبر را به احترام آن پیمانی که با قبیله «خزاعه» بسته بود، سوگند داد و او را دعوت به کمک و گرفتن خون مظلومان کرد و در پایان اشعار خود، چنین گفت: هم بیّتونا بالوتیر هجّدا [2]و قتلونا رکّعا و سجّدا ای پیامبر خدا! مشرکان قریش، امضا کنندگان متارکه جنگ به مدت ده سال، نیمه شب در حالی که گروهی از ما در کنار آب «وتیر» خواب بودیم و دستهای در دل شب در حال پرستش و رکوع و سجود بودند، بر سر این جمعیت بیپناه غیر مسلح ریخته، آنها را قتل عام کردند. این شاعر جمله زیر را به منظور تحریک عواطف و روح سلحشوری مسلمانان، زیاد تکرار میکرد و میگفت: «قتلنا و قد اسلمنا؛ در حالی که مسلمان بودیم، قتل عامل شدیم.» اشعار عاطفی و تحریکآمیز رئیس قبیله، کار خود را کرد. پیامبر در برابر انبوهی از مسلمانان رو به «عمرو» کرد و گفت: «نصرت یا عمرو سالم؛ ای عمرو تو را کمک خواهم کرد» این وعده قطعی، آرامش عجیبی به «عمرو» بخشید، زیرا او یقین کرد که پیامبر در این نزدیکی انتقام قبیله خزاعه را از قریش که مسبب واقعی جریان بودند [1]. بدیل، یکی از شخصیتهای بزرگ و سالخورده قبیله خزاعه بود که در مکه زندگی میکرد و در آن روز 97 سال داشت. «امالی طوسی، ص 239». [2]. «وتیر»، آبگاهی در پایین «مکه» برای قبیله «خزاعه» بود. و «هجّد»، جمع «هاجد» به معنای خفتهها و گاهی به معنای «بیدارها» نیز به کار میرود، و در حقیقت کلمه از «اضداد» است.