خواهد گرفت، ولی هرگز تصور نمیکرد که این کار با فتح و برانداختن حکومت ظالمانه قریش صورت خواهد گرفت. چیزی نگذشت که «بدیل بن ورقاء» با گروهی از قبیله خزاعه برای استمداد، خدمت پیامبر رسیدند و همکاری «قریش» را با بنی بکر در کوبیدن و کشتن جوانان خزاعه به عرض پیامبر رسانیدند و سپس راه مکه را در پیش گرفتند.
قریش از تصمیم پیامبر نگران میشوند
قریش از کار خویش سخت پشیمان شدند و به زودی دریافتند که عملی بر خلاف پیمان حدیبیّه انجام داده و بدینسان، قرارداد صلح را زیر پا گذاشتهاند. از اینرو، برای فرونشانیدن خشم پیامبر و تأیید و تحکیم پیمان دهساله و بنا به نقلی برای تمدید آن، [1] پیشوای خود ابو سفیان را روانه «مدینه» کردند تا به هر شکلی سرپوشی بر گناهان و تعدیات خود بگذارند. او راه مدینه را در پیش گرفت و در محلی به نام «عسفان» [2] با «بدیل» پیشوای خزاعه در مکه، ملاقات کرد. از وی پرسید که آیا در مدینه بوده و حوادث اخیر را با محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم در میان گذاشته است؟ وی در پاسخ گفت: برای دلجویی از افراد قبیله ستم دیده خود به میان آنها رفته و هرگز به مدینه نرفته است. وی، این جمله را گفت و راه مکه را در پیش گرفت، ولی ابو سفیان پشکل شتر او را شکافت و هسته خرماهای مخصوص مدینه را در میان آنان یافت و یقین کرد که وی به ملاقات پیامبر رفته است. ابو سفیان وارد مدینه شد و یک سره به خانه دختر خود «امّ حبیبه» همسر گرامی پیامبر رفت و خواست روی تشک پیامبر بنشیند. دختر ابی سفیان فورا آن را جمع کرد. ابو سفیان به دختر خود گفت: بستر را شایسته من ندیدی یا پدر را سزاوار آن ندانستی؟ وی در پاسخ پدر گفت: این بستر، مخصوص پیامبر است و تو یک مرد
[1]. واقدی، المغازی، ج 2، ص 792. [2]. سرزمینی است در دو منزلی «مکه» در راه مدینه.