میگرفت، به دست آورده بود که مسلمانان در «حدیبیه» [1] فرود آمدهاند. بدینسان، با تدبیر مخصوصی از زندان گریخته و از بیراهه از میان کوهها خود را به مسلمانان رسانیده بود. همین که دیدگان «سهیل» به فرزند خویش افتاد به اندازهای ناراحت شد که از شدت خشم برخاست و سیلی محکمی بر صورت وی نواخت. سپس رو به پیامبر کرد و گفت: این نخستین فرد است که باید به حکم ماده دوم پیمان، به مکه بازگردد، یعنی فراری ما را تحویل بدهی. جای گفتوگو نیست که ادعای «سهیل» کاملا واهی و بیاساس بود، زیرا هنوز پیمان درست روی کاغذ نیامده و به امضای طرفین نرسیده بود. پیمانی که هنوز مراحل نهایی را طی نکرده است، چگونه میتواند مدرک برای یک طرف شود. از این رو، پیامبر فرمود: «هنوز پیمان امضا نشده است». «سهیل» گفت: در این صورت من تمام مطالب را نادیده گرفته و اساس آن را به هم میزنم. او به قدری در گفتار خود اصرار کرد که دو شخصیت بزرگ از قریش، به نام «مکرز» و «حویطب» از سختگیری سهیل ناراحت شده، بیدرنگ برخاستند و «ابو جندل» را از دست پدر گرفته وارد خیمهای کردند و به پیامبر گفتند: ابو جندل در پناه تو باشد. آنان از این طریق میخواستند نزاع را خاتمه دهند، ولی اصرار «سهیل» تدبیر آنها را باطل کرد؛ او مصرانه گفت: پیمان از نظر مذاکره تمام شده بود. سرانجام پیامبر ناچار گشت، آخرین تلاش را برای حفظ پایه صلح- که برای انتشار اسلام فوق العاده مغتنم بود- انجام دهد. از همین رو راضی شد ابو جندل همراه پدر خود به مکه بازگردد، برای دلجویی به آن مسلمان اسیر چنین گفت: «ابو جندل! شکیبایی را پیشه خود ساز ما خواستیم پدرت، از طریق لطف و محبت تو را به ما ببخشد، اکنون که او نپذیرفت، تو صابر و بردبار باش و بدان خداوند برای [1]. حدیبیه، مصغّر حدباء، در نه میلی مکه است و بیشتر زمینهای آن، جزء حرم است.