نمیگذاریم، تردیدی در صدق گفتار نعیم برای بنی قریظه نگذاشت و همگی گفتند: حق همان است که نعیم میگفت. قریش مآلاندیش است، اگر خود را در این جنگ موفق و پیروز ندید، راه خود را پیش خواهد گرفت و ما را در چنگال مسلمانان رها خواهد کرد. [1] آخرین عامل
عوامل فوق با عامل دیگر که در حقیقت میتوان آن را مدد غیبی نامید، ضمیمه شده و احزاب را متفرق ساخت. عامل دیگر این بود که ناگهان هوا طوفانی شد و سردی هوا شدت پیدا کرد. انقلاب هوا به قدری بود که خیمهها را از جای میکند و دیگهای غذا را از روی آتش پرت میکرد، چراغها را خاموش کرده و آتشهای افروخته را در وسط بیابان پخش میکرد. در این لحظه، پیامبر «حذیفه» را مأمور کرد که از خندق عبور کرده از اوضاع دشمن اطلاعاتی به دست بیاورد. وی میگوید: من خود را تا نزدیک ابو سفیان رسانیده، دیدم او در میان سران سپاه مشغول سخنرانی است و چنین میگوید: نقطهای که ما فرود آمدهایم، مرکز زندگی ما نیست. چارپایان ما دست خوش هلاک شده و باد و طوفان، خیمه و خرگاه و آتش برای ما باقی نگذاشته است و «بنی قریظه» نیز ما را یاری نکردند. صلاح در این است که از اینجا کوچ کنیم. سپس بر شتر زانو بسته خود سوار شده، مرتب بر بدن او تازیانه میزد. بیچاره به قدری ترسان و سرخورده بود که نمیدانست دستهای شترش بسته است. هنوز سفیدی صبح منطقه احزاب را روشن نکرده بود که سپاه عرب آنجا را ترک گفته و کسی از آنان در آنجا باقی نمانده بود. [2] بدین ترتیب غائله احزاب در بیست و چهارم ماه ذی القعده سال پنجم پایان پذیرفت.
[1]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 229- 231 و تاریخ طبری، ج 2، ص 242- 243. [2]. تاریخ طبری، ج 2، ص 244.