نکنید، همه او را به صداقت و دوستی پذیرفتند. سپس او مطلبی را که به قریش گفته بود، به طور مشروح بازگفت و آنان را از عواقب کار بنی قریظه برحذر داشت و گفت: مبادا به خواهش آنها پاسخ مثبت بگویید. وی مأموریت خود را به نحو احسن انجام داد، سپس مخفیانه به اردوگاه مسلمانان آمد. این شایعه را که یهودیان بنی قریظه میخواهند از نیروهای عرب گروگان بگیرند و آنها را تحویل مسلمانان بدهند، در میان ارتش اسلام پخش کرد. البته منظور از پخش شایعه این بود که مطلب از کرانههای خندق تجاوز کرده و به گوش لشکر عرب برسد.
نمایندگان قریش به دژ بنی قریظه میروند
ابو سفیان، شب شنبه تصمیم گرفت که کار را یک سره سازد. از اینرو، سران قریش و غطفان، نمایندگانی به دژ «بنی قریظه» اعزام کرده و به آنها گفتند: اینجا منطقه زندگی ما نیست، چارپایان ما دستخوش هلاک شدهاند، شما فردا از پشت سر حمله کنید، تا کار را یکسره سازیم. فرمانده «بنی قریظه» در پاسخ نمایندگان احزاب گفت: فردا روز شنبه است و ما ملت یهود در چنین روزی دست به هیچ کاری نمیزنیم، زیرا گروهی از گذشتگان ما در چنین روزی دست به کار زدند و گرفتار عذاب الهی شدند. علاوه بر این ما در صورتی اقدام به جنگ میکنیم که عدهای از بزرگان احزاب، به عنوان گروگان در دژ ما باشند، تا شما برای نجات آنها تا آخرین نفس جنگ کنید و ما را در میان کار تنها نگذارید. نمایندگان قریش بازگشتند و مطالب را به سمع سران احزاب رسانیدند. همگی گفتند: دلسوزی «نعیم» درست بوده و «بنی قریظه» میخواهند با ما از در حیله وارد شوند. بار دیگر نمایندگان قریش با سران بنی قریظه تماس گرفتند و گفتند: این مطلب که ما اشراف خود را گروگان بدهیم عملی نیست؛ حتی ما حاضر نیستیم یک نفر را در اختیار شما بگذاریم. اگر شما مایلید، فردا حمله کنید و ما شما را یاری میکنیم. سخنان نمایندگان، آن هم با این لحن که ما حتی یک نفر هم گروگان در اختیار شما