کیست این شمشیر را به دست بگیرد و حق آن را ادا کند؟ [1] عدهای برخاستند، ولی پیامبر از دادن شمشیر به آنها امتناع کرد. سپس «ابو دجانه» که سربازی دلیر بود برخاست و گفت: حق این شمشیر چیست؟ و چگونه میتوان حق آن را ادا کرد؟ پیامبر فرمود: آن قدر باید با آن بجنگی که خم شود. «ابو دجانه» گفت: من حاضرم حق آن را ادا کنم. سپس دستمال سرخ رنگی که آن را «دستمال مرگ» میگفت، به سر بست و شمشیر را از پیامبر گرفت. هر موقع ابو دجانه این دستمال را به سر میبست، نشانه آن بود که تا جان در تن دارد نبرد خواهد کرد. وی بسان پلنگی مغرور راه میرفت و از افتخاری که نصیب او شده بود، فوق العاده مسرور بود و آن دستمال سرخ، بر شکوه او افزوده بود. [2] به راستی برای تحریک یک ارتش که برای دفاع از حق و معنویت نبرد میکند و هدفی جز آزادی عقیده و انگیزهای جز عشق به کمال ندارد، این چنین نمایشی بهترین محرک است. هدف پیامبر، تنها تحریک ابو دجانه نبود، بلکه او با این عمل احساسات یاران را برانگیخت و به آنان فهماند که باید تصمیم و شجاعت آنان نیز به اندازهای باشد که استحقاق دریافت چنین مدال نظامی را داشته باشند. «زبیر بن عوام» که خود سرباز دلاوری بود، از اینکه پیامبر شمشیر را به او نداد، ناراحت شد و با خود گفت: من باید «ابو دجانه» را تعقیب کنم تا پایه شجاعت او را ببینم. او میگوید: من در میدان به دنبال او بودم، هیچ قهرمانی با وی رو به رو نمیشد؛ مگر اینکه او را از پای در میآورد. سپس میگوید: میان ارتش قریش پهلوانی بود که زخمیهای مسلمانان را به سرعت سر میبرید و من از این عمل فوق العاده ناراحت بودم. از حسن اتفاق با ابو دجانه رو به رو شد پس از آنکه چند ضربت میانشان رد و بدل شد، بالأخره قهرمان قریش به دست وی کشته شد. «ابو دجانه» نقل میکند: کسی را دیدم که لشکر قریش را برای دفاع تحریک میکند، به سویش رفتم. او وقتی [1]. من یأخذ هذا السّیف و یؤدّی بحقّه؟ [2]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 66.