من کشنده عمارم. فرزند عمرو عاص (عبد اللّه) گفت: یکی از شما به دیگری ببخشد. من از پیامبر شنیدهام که عمار را گروه ستمگر میکشند. در این هنگام معاویه رو به «عبد اللّه» کرد و گفت: اگر ما فئه باغیه هستیم، پس چرا تو در جرگه ما قرار گرفتهای، وی گفت: روزی پدرم «عمرو» از دست من به پیامبر گرامی شکایت کرد. پیامبر دستور داد که من فرمان پدر را اطاعت کنم و من با شمایم، ولی نمیجنگم. [1] پوزش فرزند عمرو عاص، بسان تأویل ابن کثیر است که میگوید: معاویه در این نبرد از روی اجتهاد و ایمان مبارزه کرده است؛ اگر چه در اجتهاد خود خطا رفته است، زیرا اطاعت پدر تا آنجا لازم است که منجر به خلاف شرع نگردد. قرآن میفرماید: اگر پدر و مادر بکوشند تا تو به خدا شرک ورزی، هرگز آنها را اطاعت مکن. [2] هم چنین اجتهاد (نظریه دادن) در جایی صحیح است که نصّ صریحی از پیامبر نباشد وگرنه اجتهاد معاویهها و «عمرو عاصها» در برابر گفتار صریح پیامبر غلط و باطل است و اگر باب اجتهاد در این موارد بازشود، باید تمام مشرکان و منافقان را در نبردهای خود با پیامبر اسلام معذور بشماریم. باید بگوییم یزیدها و حجاجها در ریختن خون پاکان و معصومان امت معذور و هم مأجور بودند. ^^^ ساختمان مسجد به پایان رسید و سال به سال بر وسعت آن افزوده شد. هم چنین، در کنار مسجد «صفّهای» برای بینوایان و مهاجران تهی دست ساخته شد که در آنجا به سر ببرند و «عبادة بن صامت» مأمور گردید که به آنان نوشتن و خواندن قرآن را تعلیم کند.
برادری یا بزرگترین پرتو ایمان
تمرکز مسلمانان اسلام، در مدینه فصل جدیدی در زندگانی پیامبر پدید آورد. او