پیامبر اسلام با عنایت پروردگار به معراج رفته است. خدایی که تمام هستی از آن او است و سازنده این نظام شگفتانگیز است. او است که به زمین نیروی جاذبه داده و به خورشید اشعه کیهانی بخشیده و طبقات مختلفی در هوا پدید آورده و هر موقع بخواهد میتواند آنها را بازگیرد و مهار کند. هرگاه برنامه سیر تاریخی پیامبر، در پرتو عنایت الهی انجام گرفته باشد؛ به طور مسلم تمام این نوامیس در برابر اراده قاهر وی تسلیم و هر آن در قبضه قدرت اویند. بنابراین چه اشکالی دارد، خدایی که به زمین جاذبه داده است و به اجرام آسمانی اشعه کیهانی بخشیده، بنده برگزیده خود را با قدرت نامتناهی خود، بدون اسباب ظاهری از مرکز جاذبه خارج کند و از خطرهای اشعه مصون و محفوظ نگاه دارد. خدایی که این همه اکسیژن آفریده است؛ در طبقاتی که هوا وجود ندارد، برای رسول برگزیده خود هوای لازم را تهیه کند. این است معنای جمله «خدای سببساز و خدای سبب سوز». اساسا حساب معجزه، از حساب علل طبیعی و توانایی بشر جدا است. ما نباید توانایی خدا را مانند قدرت خود محدود بدانیم. اگر ما بدون اسباب، قادر به کاری نباشیم، نباید بگوییم آفریدگار توانای علی الاطلاق بدون اسباب طبیعی نیز قدرت ندارد. زنده کردن مردگان، اژدها شدن عصا و زنده نگه داشتن «یونس» در شکم ماهی در قعر دریاها که تمام آنها را کتابهای آسمانی تصدیق کرده و برای ما نقل کردهاند، از نظر اشکال و جواب دستکمی از معراج پیامبر ندارند. خلاصه، تمام علل طبیعی و موانع خارجی مقهور و مسخر اراده خدا است. فقط اراده او به امر محال تعلق نمیگیرد و اما غیر آن یعنی ممکن بالذات هرچه باشد در پرتو مشیت وی جامه عمل میپوشد. خواه بشر توانایی آن را داشته باشد یا نداشته باشد. البته روی سخن در این موارد با کسانی است که در مراحل خداشناسی، پروردگار خود را با صفات و اوصاف مخصوص به خودش شناخته باشند و خدای لایزال،