شیرینی نشنیدهاند. سخنانش چنان عمیق و ریشهدار است که بر دل مینشیند. از اینرو، چون از اتهام پیامبر سودی نبردند به فکر نقشه کودکانهای افتادند و چنین پنداشتند که با اجرای آن میتوانند توجه و اقبال مردم را از او سلب کنند. «نضر بن حارث» از افراد هوشمند و کاردان «قریش» بود که پاسی از عمر خود را در «حیره» و «عراق» گذرانده بود و از وضع شاهان ایران و دلاوران آن سامان، مانند «رستم» و «اسفندیار» و عقاید ایرانیان درباره خیر و شر، اطلاعاتی داشت. قریش، او را برای مبارزه با پیامبر برگزیدند. آنان چنین تصویب کردند که نضر بن حارث، با معرکهگیری در کوچه و بازار و نقل داستانهای ایرانیان و سرگذشت شاهان آنان، قلبهای مردم را از استماع سخنان پیامبر به خود جلب کند. وی برای اینکه از مقام آن حضرت بکاهد و سخنان قرآن را بیارزش جلوه دهد، مرتب میگفت: مردم سخنان من با گفتههای «محمد» چه فرق دارد؟ او داستان گروهی را برای شما میخواند که گرفتار قهر و خشم الهی شدند؛ من هم سرگذشت عدهای را تشریح میکنم که غرق نعمت بودند و سالیان درازی است که در روی زمین حکومت میکنند. این نقشه به قدری احمقانه بود که چند روز بیشتر، ادامه پیدا نکرد و خود «قریش» از شنیدن سخنان او خسته شده از دورش پراکنده شدند. آیاتی در این باره نازل گردیده است که فقط به یکی از آنها اشاره میکنیم: گفتند اینها داستانهای گذشتگان است که وی، آنها را نوشته است و صبح و شام به او القا میکنند؛ بگو آنکه در آسمانها و زمین دانای راز است، این را نازل کرده که وی آمرزنده و رحیم است. [1] پافشاری در ایمان «قریش»
پیشوای مسلمانان به خوبی میدانست که بتپرستی بسیاری از مردم، جنبه