پیامبر را دروغگو و یا ساحر و جادوگر معرفی میکرد، اصرار داشت که پیامبر را مجنون و دیوانه و کاهن نیز، معرفی کند. مجنون، در اصطلاح آنان همان جن زده بوده که بر اثر تصرف جن، مشاعر خود را از دست میدهد و پرتوپلا میگوید. کاهن، غیبگویی بود که رابطهای با یکی از جنها داشت و او را از اوضاع و احوال آگاه میساخت. سرانجام سخنان یک مجنون و دیوانه و یا کاهن و غیبگو مربوط به شخص او نیست، بلکه القایی است از جانب جن که بر ذهن و زبانش جاری میسازد، هر چند خودش متوجه نگردد. عرب جاهلی بر اثر دوری از علم و دانش، بر اثر دوری از فریب کاری و دیپلماسی غرب، آنچه را در دل داشت، عاری و برهنه میگفت و رویاروی پیامبر میایستاد میگفت: وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ [1]؛ ای کسی که قرآن بر او نازل گردیده است، تو دیوانهای. این اتهام اختصاص به پیامبر نداشت، بلکه به گواهی تاریخ بشر، پیوسته گروه اصلاحگر را، افراد جاهل و مجنون و دیوانه میخواندند و انتخاب این نسبت برای این است که مردم را از دور آنان پراکنده سازند تا به سخنانش گوش فرا ندهند. [2] 2. اندیشه مقابله با قرآن
حربه زنگزده تهمت، بر پیامبر چندان کارگر نشد، زیرا مردم با کمال فراست و درایت احساس میکردند که قرآن جذبه روحی غریبی دارد و هرگز سخن به آن
[1]. حجر (49) آیه 6. [2]. در قرآن مجید این نسبت درباره پیامبر، در سورههای: حجر آیه 6، سباء آیه 8، صافات آیه 36، دخان آیه 14، طور آیه 29، قلم آیه 22 و تکویر آیه 22 وارد شده است.