حکیم او را به منصب نبوّت مفتخر نمیسازد، زیرا منظور از برانگیختن پیامبران، راهنمایی مردم است. کسی که قدرت روحی او به این حد باشد که با شنیدن وحی حاضر شود، خودکشی کند؛ چگونه میتواند در مردم نفوذ کند؟ ثانیا، چطور شد که موسی با شنیدن ندای الهی، اطمینان یافت که از طرف خدا است و فورا از خدا خواست هارون را به منظور اینکه از او فصیحتر سخن میگوید، یار و کمک کار او سازد [1]، اما سرور پیامبران مدتها در شک و تردید ماند، تا «ورقه» غبار شک و تردید را از آیینه دلش برد؟ ثالثا، «ورقه» به طور مسلم مسیحی بود. هنگامی که میخواهد اضطراب و تردید رسول خدا را از بین ببرد، فقط نامی از نبوت «موسی بن عمران» برده و میگوید: این همان مقامی است که به موسی بن عمران داده شده است. [2] آیا این خود گواه بر آن نیست که دست داستانسرایان اسرائیلی در کار بوده و با غفلت از «مذهب» قهرمان داستان (ورقه) به جعل آن پرداختهاند؟ گذشته از اینها، این قبیل کارها با آن عظمت و بزرگی که از پیامبر اسلام سراغ داریم؛ ابدا ناسازگار است و نویسنده کتاب حیاة محمد تا حدی به ساختگی این افسانه آگاه بوده؛ از این لحاظ گاهی مطالب پیش را با جمله «بطوری که میگویند» نقل کرده است. در برابر این افسانهها، پیشوایان شیعه با قدرت تمام مقاومت کرده و بر همه قلم سرخ کشیدهاند؛ مثلا آنگاه که «زراره» از امام صادق میپرسد: چرا پیامبر آنگاه که جبرئیل بر او نازل شد، نترسید و آن را از «وسوسههای» شیطان نیندیشید؟ امام [1]. طه (20) آیه 29. [2]. هذا النّاموس الّذی أنزل علی موسی بن عمران، سیره ابن هشام، ج 1، ص 238 و مرحوم مجلسی در بحار الانوار، ج 18، ص 228، از کتاب المنتقی لفظ «و عیسی» را نیز نقل کرده است ولی در صحیح بخاری و سیره ابن هشام که اساس این مطالب است وجود ندارد.