در زین قناعت بکش این نفس که ازحرص
یک بار به میدان طلب تاختنی نیست
از هجر رخ روشن و زلف سیه تو
شام از سحر "ثاقب" بشناختنی نیست
فی مصائب الامام الشهید علیه السلام
[1]
به نینوا، ز جفای مخالفِ ناساز
گرفت شور حسینی همه عراق و حجاز
به ظاهر ار بُد، اندر حصار غم مغلوب
به روی او همه درهای ناهمایون باز
ولیک در صف محشر، لوای منصوری
شود بلند از این عاشقِ سر و جان باز
به گوش جان بشنو ناله های شهرآشوب
که بر فلک رسد از اصفهان به سوز و گداز
گریست خون غم از دیده، ماوراء النهر
به ترک و کابل و زابل رسید ناله فراز
خروش بانگ عزا راست بین ز نغمه چنگ
نوای نوحه و زاری ز پرده شهناز
شکست تیر به چرخ دوم، بنان و قلم
گسست زهره به کاخ سوم، بریشم ساز