در خاک اشرف نجف و ملک اصفهان
نشر علوم و حکمت تو بی حساب شد
از علم و فضل و دانش و زهد و کمال تو
دین محمد عربی کامیاب شد
جنّ و ملک به رتبه تو غبطه می خورند
چون فضل بی حد تو چو دریای آب شد
بُد پرچم دیانت احمد به دوش تو
ای نایب امام زمان دل کباب شد
بشکست پشت دین مبینِ محمّدی
چون عالم و مدرّس ما در غیاب شد
از فقه و منطق تو هزاران چو ذوفنون
با بهره گشت و مالک ملک رقاب شد
گشتی قرین تو با علی و آل اطهرش
وین عاقبت نگر که به حسن المآب شد
آراستند خلد برین را برای تو
این نکته ام ز هاتف غیبی خطاب شد
در جنه النعیم بشد میر سید علی
راز و نیاز و خواهش او مستجاب شد
یا رب تو حشر و جایگهش با علی نما
چون مایه سعادت هر شیخ و شاب شد
ای دهر ز انقلاب و ز بی اعتباریت
محزون و بی قرار جمال "جناب" شد
دی گفت این مورّخه را روز رحلتش:
"کی اهل روزگار، سیه آفتاب شد"