responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 330

خلافت و ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) 01

کد مطلب: ٥٤٩٦ تاریخ انتشار: ١٧ مرداد ١٣٨٩ تعداد بازدید: 1654 سخنراني ها » شبکه ولايت خلافت و ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) 01
حبل المتين 89/05/17

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ  : 17 / 05 / 89

آقاي كاشاني

هجمه هاي گسترده اي در جهان، عليه شيعه هست. گروه هاي مختلفي كه داخل در دين اسلام هستند، مانند وهابيت و گروه هايي كه خارج از دين اسلام هستند، مانند مسيحيت و يهوديت يا اديان ديگر، سعي مي كنند با هجمه هاي اعتقادي و شبهه افكني، مسلمانان و شيعيان را به دين شان سست بكنند. فعال ترين گروهي كه در اين زمينه كار مي كند، وهابيت هستند. بعضي از بزرگان اين فرقه مانند قرضاوي كه مردم حرف آنها را قبول دارند، شبهاتي را مطرح مي كنند. شبهه جديدي كه ايشان مطرح كرده را با اين كه بارها و بارها جوابش داده شده است، يك بار ديگر مطرح بفرماييد.

سؤال بعدي ما هم اين است كه آيا در كتب أهل سنت، حديث صريحي مي توانيم پيدا كنيم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، صراحتاً خلافت و وصايت أمير المؤمنين (عليه السلام) را تصريح كرده باشند؟

استاد حسيني قزويني

در جلسه گذشته، مطالبي درباره جناب آقاي قرضاوي، رئيس اتحاديه علماء جهان اسلام مطرح شد. نكته حائز اهميت اين است كه ايشان شبهه اي را مطرح كردند و گفتند:

با اين كه معتدل هستم و شيعه را كافر و مشرك نمي دانم، ولي مذهب شيعه را مذهب باطلي مي دانم و دليل من اين است كه شيعه معتقد است نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) علي را به عنوان وصي و خليفه خودش معين كرد و صحابه در اين قضيه خيانت كردند و اين أمر وصايت و امامت را كتمان كردند. لذا من مذهب شيعه را مذهب صحيحي نمي دانم.

در جلسه گذشته، مقداري از پاسخ را عرض كرديم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در همان روزهاي آغازين رسالت شان، يعني بعد از 3 سال رسالت سرّي و مخفيانه، رسالت علني خويش را بعد از نزول آيه شريفه:

وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ

سوره شعراء/آيه214

آغاز شد، اولين همايش را با حضور 40 تن از سران قريش تشكيل داد و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در همان جا فرمودند:

علي بن أبي طالب برادر من، وصي من و خليفه من است.

در جلسه گذشته، مدارك اين روايت را عرض كرديم و اشاره كرديم كه جناب طبري، هيثمي و ذهبي و ديگران صراحت بر صحت روايت دارند و وعده داديم بحثي را كه هفته اي يك بار در شبكه جهاني ولايت پخش مي شود و إن شاء ا... هم به وعده مان عمل كنيم، بعد از بحث ولايت علي (عليه السلام) از منظر قرآن، بحث ولايت علي (عليه السلام) از منظر سنت را به حول و قوه إلهي آغاز خواهيم كرد. در آنجا نسبت به حديث دار، مصادر حديث دار، بررسي حديث دار، پيام حديث دار و شبهاتي كه در رابطه با حديث دار كه همان وصايت و خلافت حضرت علي (عليه السلام) بعد از نزول آيه فوق بوده را براي بينندگان عزيز تقديم خواهيم كرد.

اما نسبت به سؤال برنامه بايد بگوييم كه بله، روايات متعددي هست و هفته گذشته هم روايتي را عرض كردم كه فرصت نشد آن را به پايان ببريم. برادران أهل سنت در روايتي از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كنند كه فرمود:

لكل نبي وصي و وارث و إن عليا وصيي و وارثي.

هر پيامبري، وصي و وارثي دارد، وصي و وارث من هم علي است.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص392 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص85 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج4، ص14 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص235

ما هم در كتاب نقد شبهات دكتر قِفاري به نام «نقد كتاب أصول المذهب الشيعة»، جلد 1، صفحه 311 سند اين روايت را بررسي كرديم و ثابت كرديم كه اين روايت از نظر سندي، كاملاً درست است.

هم چنين نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در روايتي ديگر فرمود:

وصي و وارث من و كسي كه بعد از من، متصدي امور من خواهد بود، علي است.

فضائل الصحابة لإحمد بن حنبل، ج2، ص615، ح1052

هم چنين اين را هم در كتابي نقد كتاب أصول المذهب الشيعة، جلد 2، صفحه 299 بررسي سندي كرده ايم.

نكته آخري كه در جلسه گذشته عرض كرديم و من به اشاره تقديم كنم، اين است كه تمام لغت نويسان مانند آقاي إبن منظور در كتاب لسان العرب و آقاي زبيدي در تاج العروس و آقاي مبرّد در الكامل في اللغة در ذيل ماده وصي مفصل آورده اند كه كلمه وصي، لقب علي بن أبي طالب (عليه السلام) بوده است. اگر واقعاً پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان وصي معين نكرده است، اين وصي به عنوان لقب حضرت علي (عليه السلام) در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و در عرف مردم و در جامعه، از كجا پيدا شده است و شهرت پيدا كرده است؟

اين را هم اشاره كرديم كه معمولاً واژگاني وارد لغت خواهند شد كه داخل فرهنگ مردم شده باشد و مورد استعمال در عرف مردم است. لذا كلمه وصي كه وارد لغت مي شود، نشان گر اين است كه اين واژه به عنوان لقب علي بن أبي طالب (عليه السلام) وارد فرهنگ مردم شده و در عرف مردم و گفت و گو ها از اين استفاده مي كردند.

نكته ديگر در مورد كلمه وصي در لسان أهل بيت (عليهم السلام) است. عزيزان اگر مراجعه كنند به كتاب هاي برادران عزيز أهل سنت، مي بينند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) خودش را به عنوان وصي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) معرفي مي كند. جناب خوارزمي در كتاب المناقب، صفحه 222 نامه اي را نقل مي كند كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) به معاويه نوشت:

معاشر الناس! أنا أخو رسول الله (صلي الله عليه و آله) و وصيه.

اي مردم! من برادر رسول الله (صلي الله عليه و آله) و وصي او هستم.

در نامه اي كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به مصر مي نويسد، إبن أبي الحديد در شرح نهج البلاغة، جلد 6، صفحه 76 اين مسئله را مي آورد.

در إحتجاجي كه علي بن أبي طالب (عليه السلام) بر خوارج مي كند، در آنجا با صراحت، خود را وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي داند.

تاريخ يعقوبي، ج2، ص193

جناب طبراني نقل مي كند بعد از شهادت آقا أمير المؤمنين (عليه السلام)، امام حسن (عليه السلام) بالاي منبر رفت و:

فحمد الله و أثني عليه و ذكر أمير المؤمنين عليا رضي الله عنه خاتم الأوصياء و وصي خاتم الأنبياء

المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص336

امام حسن (عليه السلام)، حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خاتم أوصياء و وصي خاتم پيامبران معرفي كرد. يعني امام حسن (عليه السلام) از پدر بزرگوارش به عنوان خاتم أوصياء و وصي خاتم الأنبياء تعبير مي كند.

بعد از شهادت أمير المؤمنين (عليه السلام)، خطبه اي را حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين، جلد 3، صفحه 172 با سند صحيح نقل مي كند كه امام حسن (عليه السلام) در مسجد كوفه بالاي منبر مي رود و مي فرمايد:

من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني، فأنا الحسن بن علي و أنا إبن النبي و أنا إبن الوصي.

هر كس مرا مي شناسد كه مي شناسد، هر كس مرا نمي شناسد، بداند كه من حسن بن علي هستم، فرزند نبي و فرزند وصي نبي هستم.

آقا امام حسين (عليه السلام) در روز عاشوراء خطبه مي خواند و به مردم مي گويد:

ألست إبن بنت نبيكم صلي الله عليه و سلم و إبن وصيه؟

آيا من فرزند دختر پيامبر شما و فرزند وصي پيامبر نيستم؟

تاريخ الطبري، ج4، ص322 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج4، ص61

بحث وصايت علي بن أبي طالب (عليه السلام) در كتاب هاي مختلف أهل سنت و كتاب هاي لغت آمده و در لسان أهل بيت (عليهم السلام) هم آمده است. حتي شعراي بزرگ شيعه و سني، واژه وصي را در اشعارشان به وفور آورده اند.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

يكي از احاديثي كه شيعيان براي امامت حضرت علي (عليه السلام) به آن استناد مي كنند، حديث ولايت است. ابتداء اين حديث را براي بينندگان عزيز توضيح دهيد و بفرماييد كه چگونه مي توان به اين حديث استناد كرد؟

استاد حسيني قزويني

ما يك آيه ولايت داريم:

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ

سوره مائده/آيه55

كه قبلاً بحث كرده ايم و بعضي از قسمت هايش از شبكه جهاني ولايت پخش شده است. حديث ديگري داريم به نام حديث ولايت كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در مكان هاي مختلف و به مناسبت هاي مختلف فرمودند: «علي بن أبي طالب (عليه السلام) ولي مؤمنين، بعد از من است».

اولين جايي كه ما اين حديث را مي بينيم، در المستدرك علي الصحيحين حاكم نيشابوري، جلد 3، صفحه 111 است كه از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند:

إن عليا مني و أنا منه و ولي كل مؤمن.

علي از من است و من هم از او هستم و او ولي تمام مؤمنين است.

آقاي حاكم نيشابوري مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم و لم يخرجاه.

اين حديث صحيح است بنابر شرط صحيح مسلم، ولي او اين حديث را نياورده است.

آقاي ذهبي در ذيل المستدرك علي الصحيحين مي گويد: «روايت صحيح است».

آقايان أهل سنت يك مبنايي را دارند كه اگر يك روايتي را آقاي حاكم نيشابوري و ذهبي تصحيح كردند، به منزله ورود آن روايت در صحيح بخاري و صحيح مسلم است.

جناب آقاي ألباني كه از او به بخاري دوران و امام الحديث تعبير مي كنند، در كتاب السلسلة الأحاديث الصحيحة، جلد 5، صفحه 222 مي گويد: «اين روايت صحيح است».

آقاي ترمذي كه از بزرگان أهل سنت و صاحب كتاب صحيح كه يكي از صحاح سته است، مي گويد: «هذا حديث حسن».

سنن الترمذي، ج5، ص632

همين روايت را آقاي إبن عبد البر در الإستيعاب، جلد 3، صفحه 1091 نقل مي كند. آقاي احمد بن حنبل در مسند، جلد 4، صفحه 438 نقل مي كند. هم چنين نقل مي كند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود:

أنت وليي في كل مؤمن بعدي.

تو بعد از من، ولي تمام مؤمنين هستي.

مسند احمد، ج1، ص331 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص134 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص120 ـ خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص64 ـ مسند أبي داود الطيالسي، ص360 ـ كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص552 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج12، ص78 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص102 و 199 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص381

آقاي احمد بن حنبل نقل مي كند از بُريْده كه بعد از شكايت سپاه يمن، از أمير المؤمنين (عليه السلام) گلايه كرد و حضرت فرمود:

لا تقع في علي، فإنه مني و أنا منه و هو وليكم بعدي.

نسبت به علي اعتراض نكنيد، او از من است و من از او هستم و او ولي شما مؤمنين، بعد از من است.

مسند احمد، ج5، ص356

عزيزان نسبت به اين روايات چه مي خواهند بگويند؟!

در المعجم الكبير طبراني، جلد 22، صفحه 135 اين تعبير آمده است:

و هو أولي الناس بكم بعدي.

علي بعد از من، أولي از همه بر شماست.

مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص109 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص471 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج5، ص425، ح5484 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص612، ح32961

من گمان مي كنم اگر هيچ روايتي نداشته باشيم جز اين روايت، كافي است و حجت بر همگان تمام مي شود.

خداوند در رابطه با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، بالاترين مقامي كه بيان مي كند، اين است:

النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ

سوره أحزاب/آيه6

يعني ولايت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بر همه مؤمنين از خود مؤمنين بالاتر است. در اينجا هم آقا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

بعد از من، ولايت علي بن أبي طالب (عليه السلام) بر همه شما، از خود شما بالاتر است.

ما متأسفانه از حديث غدير فقط اين تعبير را نقل مي كنيم و شنيده ايم كه آقا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من كنت مولاه، فعلي مولاه

حال آن كه در منابع معتبر أهل سنت با سندهاي كاملاً صحيح و غير قابل خدشه، عبارت هاي مختلفي را نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در غدير مطرح كرده اند؛ به طوري كه عذر را بر همگان بستند. به تعبير حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) كه فرمود:

هل ترك أبي لأحد يو غدير خم عذرا؟

آيا پدرم در روز غدير خم، براي كسي جاي عذري باقي گذاشت؟

در همان حديث غدير اين تعبير آمده است:

ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: نعم، قال: فمن كنت وليه، فهذا وليه.

آيا ولايت من از تمام مؤمنين بر خودشان قوي تر نيست؟ گفتند: بله. حضرت فرمود: هر كس من ولي أمر او هستم، علي هم ولي أمر اوست.

كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص592، ح1367 ـ مسند البزار، ج4، ص41، ح1203

آقايان أهل سنت بر اين عقيده هستند كه تمام روايات كتاب السنة عمرو بن أبي عاصم صحيح است. آيا اين جاي عذر باقي مي گذارد؟ آيا حجت تمام نيست؟

هم چنين آقاي احمد بن حنبل در حديث غدير نقل مي كند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من كنت وليه، فعلي وليه.

هر كس كه من ولي أمر او هستم، پس علي هم ولي أمر اوست.

مسند احمد، ج5، ص350 ـ فضائل الصحابة للنسائي، ص14 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص108 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص494 ـ كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص630 ـ السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص94 ـ صحيح إبن حبان، ج15، ص375، ح6530 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج5، ص166 ـ الجامع الصغير للسيوطي، ج2، ص642 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص602 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج2، ص362 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص187 ـ انساب الأشراف للبلاذري، ص106 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص629 ـ فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل، ج2، ص563

* * * * * * *

آقاي كاشاني

در مقالات و كتاب ها و سخنراني هاي وهابيون ديده ايم كه نسبت به حديث غدير كه شما فرموديد، نسبت به كل آن يا برخي ألفاظ آن شبهات و اشكالاتي را دارند. نسبت به لفظ مولا توجيهاتي را دارند. اما با توجه به اين رواياتي كه خوانديد و لفظ ولي در آنها بود، آيا نسبت به لفظ ولي هم توجيهاتي را دارند يا خير؟

استاد حسيني قزويني

سؤال تان خيلي زيبا بود و از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه دقت داشته باشند.

نسبت به مولا مي گويند كه به معناي ناصر و دوست است، ولي در رابطه با كلمه ولي، بنده نديده ام كه آقايان أهل سنت توجيهي داشته باشند؛ چون كلمه ولي را استعمال مي كنند بر ولايت أمر.

اينها در رابطه با مولا مي گويند كه 70 معني دارد و از كجا معلوم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وقتي فرمود: «من كنت مولاه، فعلي مولاه»، منظور از مولا به معناي ولايت أمر باشد؟

ولي در كلمه ولي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «من كنت وليه، فعلي وليه»، من گمان نمي كنم كسي بتواند اعتراض بكند و كلمه ولي كاملاً صراحت دارد بر ولايت أمر آقا أمير المؤمنين (عليه السلام). چون خود خلفاء هم همين واژه را استعمال كرده اند در خلافت و ولايت خودشان.

آقاي أبو بكر مي گويد:

و قد وليت أمركم و لست بخيركم.

من ولي أمر شما قرار گرفتم، با اين كه بهترين شما نيستم.

[يا: قد وليت عليكم و لست بخيركم]

الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج3، ص182 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص301 ـ تخريج الأحاديث و الآثار للزيلعي، ج2، ص406 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص607 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج11، ص336 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص39 ـ تأويل مختلف الحديث لإبن قتيبة، ص109 ـ الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل للزمخشري، ج4، ص309 ـ تفسير الرازي، ج23، ص117 ـ تفسير القرطبي، ج3، ص262 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج6، ص387 ـ الثقات لإبن حبان، ج2، ص157 ـ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص127 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص450 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص332 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج14، ص292 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج4، ص1075 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج3، ص483

آقاي إبن كثير دمشقي سلفي مي گويد:

هذا اسناد صحيح.

سند اين روايت صحيح است.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص269

آقاي أبو بكر وقتي مي خواهد آقاي عمر را به عنوان خليفه معين كند، مي گويد:

قد وليت عليكم عمر.

عمر را ولي شما قرار دادم.

تاريخ الطبري، ج3، ص429 ـ سيره عمر بن الخطاب لإبن الجوزي، ص37 ـ تاريخ إبن خلدون، ج2، ص85

از كلمه ولي استفاده مي كند.

خود عمر هم در آخرين لحظات مي گويد:

لو أدركت سالم مولي أبي حذيفة لوليته و إستخلفته.

اگر سالم غلام أبو حذيفة زنده بود، او را ولي شما و خليفه شما قرار مي دادم.

تاريخ إبن خلدون، ج1، ص194 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج4، ص314 ـ تاريخ طبري، ج3، ص292 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج3، ص181 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج2، ص161 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج2، ص246

در اينجا هم كلمه ولي در خلافت استعمال شده است. جالب اين است كه جناب خليفه دوم، كلمه إستخلفته را عطف به وليته مي كند.

عمر در جاي ديگري مي گويد:

لو أدركت أبا عبيده بن الجراح لوليته.

اگر أبو عبيده جراج زنده بود، او را ولي قرار مي دادم.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج16، ص241 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج1، ص372 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج3، ص886 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبه دينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص28

در جاي ديگري مي گويد:

لو أدركت معاذ بن جبل ثم وليته.

اگر معاذ بن جبل زنده بود، او را ولي قرار مي دادم.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج25، ص462 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج3، ص887 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص738 ـ الآحاد و المثاني للضحاك، ج3، ص418

در جاي ديگري مي گويد:

لو أدركت خالد بن الوليد لوليته.

اگر خالد بن وليد زنده بود، او را ولي قرار مي دادم.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج16، ص241 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج1، ص372 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج3، ص887 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبه دينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص28 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج3، ص572 ـ الآحاد و المثاني للضحاك، ج2، ص26 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص739

پس اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حق حضرت علي (عليه السلام) فرمود:

علي وليكم بعدي، من كنت وليه، فعلي وليه.

مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج5، ص350 ـ فضائل الصحابة للنسائي، ص14 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص130 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج9، ص107 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص494 ـ السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ خصائص أمير المؤمنين (ع) للنسائي، ص93 ـ صحيح إبن حبان، ج15، ص375 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج5، ص166 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج2، ص362 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص187 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج1، ص308 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص106 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص629 ـ العثمانية للجاحظ، ص144 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص154

مطلب تمام است و هيچ عذري در اين زمينه پذيرفته نيست.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 :

1. شبكه ظلمت مطالبي را مطرح مي كند و اجازه نمي دهد كه ما هم سؤالات خودمان را مطرح كنيم. مي گويند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بعد از خودشان، خليفه اي را انتخاب نكردند. أخيراً هم مطرح كرده اند كه جناب أبو بكر بعد از مشورت با همه و اطمينان از اين كه همه موافق با خلافت جناب عمر هستند، جناب عمر را به عنوان خليفه دوم تعيين كردند. من سؤالم اين است كه آيا واقعاً مشورتي صورت گرفته و آيا ادعاي اين آقايان درست است؟

2. استاد حسيني قزويني در جلسه قبل و امشب اشاره فرمودند كه جناب قرضاوي دليل بطلان عقيده شيعه را اعتقادشان به ولايت آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) مي دانند. اين همه روايت داريم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از آغاز دعوت خودشان تا آخرين لحظات زندگي شان به شكل ها و مناسبت هاي مختلف در مورد ولايت و وصايت أمير المؤمنين (عليه السلام) فرموده اند و ناديده مي گيرند و از كنارش مي گذرند. خودشان چه دليلي دارند بر خلافت جناب أبو بكر؟ ادعا مي كنند كه چون نماز برگزار كردند در ايام بيماري رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، پس خليفه مي شود! اگر فرض كنيم اين گونه باشد و ايشان اين نماز را برگزار كرده باشند، اين مجوز مي شود براي امام جماعت بودن ايشان. چطوري شما خلافت را از اين قضيه بيرون مي آوريد؟

در اين رابطه توضيح بفرماييد.

3. شبكه جهاني ولايت يك شبكه استثنائي است و مورد تائيد آقايان مراجع عظام تقليد است و دوستاني هم مايل هستند كه در ثواب اين شبكه شريك باشند، آيا اين أمر شدني است؟ اگر شدني است، چگونه و از چه طريقي مي توانند كمك كنند؟

جواب 1 :

1. اين كه آيا خلافت أبو بكر، مبتني بر مشورتي بوده است يا نه؟ و اين كه در بعضي از شبكه هاي وابسته به وهابيون، كارشناس شان با قاطعيت تمام و با وجود اين كه اين قضيه مثل روز روشن است و «آفتاب آمد دليل آفتاب» كه «آقاي أبو بكر قبل از رحلت شان، با صحابه و مهاجرين و انصار و علي و طلحه و زبير مشورت كرد و همه تائيد كردند كه آقاي عمر، صالح ترين فرد براي خلافت است، لذا أبو بكر، عمر را انتخاب كرد»؛ اين آقايان هيچ مدركي را ذكر نمي كنند براي گفته شان و حرف بدون مدرك، حرف مفت و بي اساس و بي پايه است. واقعاً اگر اين آقايان راست مي گويند، يك روايت يا سند ولو ضعيف هم باشد، بياورند كه جناب أبو بكر با ديگران مشورت كرده باشد.

اين شبهه، مطلب و ادعاي جديدي نيست. بنده در اين زمينه، خيلي كار كرده ام تا ببينم واقعاً آيا مطلبي يا روايتي وجود دارد كه أبو بكر با صحابه مشورت كرده باشد يا نه؟ در كتابي به نام الآداب الشرعية (كه جديداً توسط موسسه رسالت بيروت چاپ شده) از امام محمد بن مفلح مقدسي (از بزرگان أهل سنت كه از او به عنوان امام تعبير مي كنند و متوفاي 763 هجري است) اين تعبير آمده است:

لما استخلف أبو بكر عمر (رضي الله عنهما)، قال لمعيقيب الدوسي: ما يقول الناس في استخلافي عمر؟ قال: كرهه قوم و رضيه قوم آخرون. قال: الذين كرهوه أكثر أم الذين رضوه؟ بل الذين كرهوه.

وقتي أبو بكر مي خواست عمر را به عنوان خليفه معين كند، يكي از صحابه به نام معيقيب گفت: شما از مردم سؤال كن و ببين نظرشان درباره خلافت عمر چيست؟ ايشان رفت از مردم سؤال كرد و گفت: بعضي از خلافت عمر ناراضي هستند و بعضي هم راضي به خلافت عمر هستند. أبو بكر گفت: كساني كه از خلافت عمر ناراضي هستند بيشتر هستند يا كساني كه به خلافت عمر راضي هستند؟ گفت: كساني كه از خلافت عمر ناراضي هستند.

الآداب الشرعية، ج1، ص71، با تحقيق شعيب الأرنؤود، موسسه الرسالة ـ بيروت، چاپ 1417 هجري

بينندگان، اين روايت را اولين بار است كه از من مي شنوند و شايد از هيچ شبكه اي نشنيده باشند. من يك نرم افزاري از عربستان سعودي با قيمت بالايي تهيه كردم و خيلي آن را بالا و پايين كردم و استفاده من از اين نرم افزار، فقط همين يك روايت بوده است.

جالب اين است كه آقاي إبن أبي شيبه (استاد بخاري) مي گويد:

فقال الناس: تستخلف علينا فظا غليظا و لو قد ولينا كان أفظ و أغلظ، فما تقول لربك إذا لقيته و قد إستخلفت علينا عمر؟ قال أبو بكر: أبربي تخوفونني؟! أقول: أللهم إستخلفت عليهم خير خلقك.

وقتي مردم شنيدند أبو بكر، عمر را به عنوان خليفه انتخاب كرده است، آمدند به أبو بكر اعتراض كردند و گفتند: آيا مي خواهي يك آدم خشن و بد اخلاق و تند را بر ما خليفه كني؟ تو كه عمر را به عنوان خليفه بر ما تحميل كردي، فرداي قيامت جواب خدا را چه خواهي داد؟ أبو بكر گفت: آيا مرا از خدا مي ترسانيد؟! مي گويم: خدايا! بهترين خلقت را بر مردم خليفه كردم.

المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج8، ص574 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص678 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج3، ص199 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص411 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج4، ص69 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج2، ص668 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص116

اين روايت خيلي تند است. اگر اين روايت را كتاب هاي شيعه نقل كرده بودند، آسمان را بر سر آن عالم شيعي خراب مي كردند؟ پس اين روايت نشان مي دهد كه تعيين عمر، نظر شخصي خود أبو بكر بوده است. اين روايت از نظر سندي هم كاملاً صحيح است.

در كتاب الإمامة و السياسة إبن قتيبه دينوري هم آمده است كه مهاجرين و انصار آمدند اعتراض كردند.

الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص37

آقاي إبن تيميه حراني، تئورسين وهابيت و بزرگ نظريه پرداز وهابيت هم مي گويد:

مردم اعتراض كردند به أبو بكر كه چرا عمر را به عنوان خليفه، بر ما تحميل كردي؟

پس اين شبكه هايي كه مي گويند خلافت عمر مبتني بر مشورت بوده، دروغ بيّن و آشكار است.

2. اما در رابطه با دلائل خلافت أبو بكر، عزيزان دقت كنند و ببينند در رابطه با نماز خواندن أبو بكر به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، خودشان چه حرف هايي زده اند؛ ما اصلاً كاري نداريم.

أولاً:

در خود صحيح بخاري از عايشه نقل شده است و مي گويد:

مروا أبا بكر فليصل بالناس، فخرج أبو بكر فصلي، فوجد النبي صلي الله عليه و سلم من نفسه خفه، فخرج يهادي بين رجلين كأني أنظر رجليه يخطان الأرض من الوجع، فأراد أبو بكر أن يتأخر، فأومأ إليه النبي صلي الله عليه و سلم أن مكانك، ثم أتي به، حتي جلس إلي جنبه. فقيل للأعمش: و كان النبي صلي الله عليه و سلم يصلي و أبو بكر يصلي بصلاته و الناس يصلون بصلاة أبي بكر؟ فقال برأسه: نعم.

 

به أبو بكر بگوييد برود براي مردم نماز بخواند. وقتي أبو بكر رفت نماز بخواند، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) احساس كرد حالش بهتر شده است و خودش رفت مسجد و أبو بكر را كنار زد و جلو ايستاد و نماز خواند. به أعمش گفته شد: آيا پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نماز خواند و و أبو بكر به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) إقتداء كرد و مردم هم به نماز أبو بكر إقتداء كردند؟ أعمش با تكان دادن سر خود گفت: بله.

صحيح البخاري، ج1، ص162، كتاب الأذان، باب حد المريض أن يشهد الجماعة

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز مي خواند و آقاي أبو بكر به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) إقتداء مي كند و مردم هم به أبو بكر إقتداء مي كنند! آيا در طول اين 23 نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، هم چنين اتفاقي افتاده است؟ آيا آقايان أهل سنت حاضر هستند مثلاً آقاي ملك عبد الله بيايد جلو بايستد و مفتي اعظم عربستان سعودي به ايشان إقتداء كند و مردم هم به مفتي اعظم إقتداء كنند؟! خيلي عجيب است.

ثانياً:

از آن بالاتر، خود آقاي إبن تيميه صراحت دارد:

نماز خواندن به جاي پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، دليل بر اين نيست كه آن شخص، خليفه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) باشد.

منهاج السنة لإبن تيمية، ج7، ص339

چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) افراد زيادي را به عنوان نماينده در نماز معين كرده است. إبن أم مكتوم و ديگران به عنوان نماينده پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز خوانده اند.

آقاي إبن حزم آندلسي در كتاب الفصل،جلد 4، صفحه 109 مي نويسد:

نماز خواندن به جاي كسي، دليل بر جانشيني نيست.

ثالثاً:

من از آقايان أهل سنت سؤالي دارم و اميدوارم به اين سؤال جواب بدهند:

كان سالم مولي أبي حذيفة يؤم المهاجرين الأولين و أصحاب النبي صلي الله عليه و سلم في مسجد قباء، فيهم أبو بكر و عمر و أبو سلمة و زيد و عامر بن ربيعة.

آقاي سالم، غلام أبو حذيفه در مدينه در مسجد قباء نماز خوانده و مهاجرين و تمام اصحاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، از جمله أبو بكر و عمر و أبو سلمة و زيد و عامر بن ربيعة پشت سر او نماز خوانده اند.

صحيح البخاري، ج8، ص115

اگر بنا است كه نماز خواندن دليل بر خلافت باشد، سالم، غلام أبو حذيفه أولي از همه است؛ چون جناب أبو بكر و عمر هم پشت سر ايشان نماز خوانده اند. آقاي إبن أم مكتوم هم حدود 12 بار از طرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، امام جماعت شده است.

آقايان أهل سنت و وهابيت، مقداري فكر و عقل خدادادي خود را به كار بياندازند:

بزرگان أهل سنت متفق القول هستند كه آقاي عبد الرحمن بن عوف در يكي از غزوات نماز خواند و صحابه و مهاجرين و انصار هم پشت سر او نماز خواندند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم خودش به او إقتداء كرد.

آقاي محمد بن ادريس شافعي، رئيس شافعي ها مي گويد:

قد صلي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) خلف عبد الرحمن بن عوف في سفره إلي تبوك.

كتاب الأم للإمام الشافعي، ج1، ص203

آقاي إبن أبي شيبه مي گويد:

أن النبي صلي الله عليه و سلم صلي خلف عبد الرحمن بن عوف.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پشت سر عبد الرحمن بن عوف نماز خواند.

المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج2، ص229 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج20، ص427 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج4، ص247 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص202

اگر بنا است كه نماز خواندن دليل بر خلافت باشد، عبد الرحمن بن عوف شايسته ترين افراد است براي خلافت.

رابعاً:

جالب اين است كه خود حضرات معتقدند كه پشت سر هر امام برّ و فاجري مي توان نماز خواند.

3. دوستان زيادي از داخل و خارج كشور در اين مورد با خود بنده تماس گرفته اند كه اگر بخواهيم به شبكه جهاني ولايت كمك كنيم و در اين پاداش بزرگي كه شبكه جهاني ولايت در نشر فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام) دارد، سهيم باشيم، چه كنيم؟ حتي يك عزيزي از مشهد زنگ زده بود و مصرّ بود كه من مي خواهم تمام اموالم را براي شبكه جهاني ولايت وقف كنم.

ما با بعضي از دوستان و بزرگواران صحبت كرديم و ديديم كه اگر درِ اين فيض را بخواهيم ببنديم، شايد أهل بيت (عليهم السلام) راضي نباشند. إن شاء ا... در همين روزها يك شماره حساب در ايران و يك شماره حساب در اروپا و يك شماره حساب در آمريكا اعلام مي كنيم و دوستاني كه مي خواهند در اين پاداش بزرگ نشر فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام) سهيم باشند، كمك كنند. ما هم دوستان را ملتزم كرديم تمام كساني كه كمك مي كنند را در سايت شبكه جهاني ولايت :www.velayattv.com ذكر كنند و براي همه شان هم رسماً يك رسيد ارسال شود كه هم به عنوان يادگاري و هم به عنوان بركت زندگي شان داشته باشند و هم اين كه نوه و نواده هاي شان احساس كنند كه پدربزرگ شان براي شبكه جهاني ولايت كه نشر فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام) را دنبال مي كند، كمك كرده است تا شايد تأثيرگذار باشد.

* * * * * * *

سؤال 2 :

1. آيا تشرف در زمان غيبت كبري امكان دارد؟ اگر امكان دارد، آيا كسي در 50 سال أخير خدمت امام زمان (عليه السلام) مشرف شده اند يا نه؟

2. اگر مي شود، شما با ديگر شبكه هاي مذهبي كه برنامه هاي زنده دارند، هماهنگ كنيد تا در يك شب و هم زمان، برنامه هاي زنده نداشته باشند. چون يك آقايي يك سؤال از شما مطرح كرد و با توجه به اين كه جواب محكمي از استاد حسيني قزويني گرفت، در همان لحظه با ديگر شبكه ها هم تماس گرفت و همان سؤال را مطرح كرد و جواب هاي متفاوتي شنيد. اين جواب ها، انسان را دچار تحيّر مي كند. در اين مورد هم توضيح بفرماييد.

جواب 2 :

1. در زمان غيبت كبري، به اندازه بي نهايت، شخصيت هاي برجسته اي مانند مرحوم مقدس اردبيلي (ره)، مرحوم سيد بن طاووس (ره) و سيد بحر العلوم (ره) به محضر آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) مشرف شده اند و مطالبي از آن حضرت دريافت كرده اند. مرحوم مقدس اردبيلي (ره) از فقهاء بنام شيعه است و گفته شده است كه بيشتر از همه خدمت امام زمان (عليه السلام) مشرف شده است و احكام اسلامي و شرعي از محضر مقدس آن حضرت فرا مي گرفت و نقل مي كرد و خصّيصين از شاگردانش اين رمز را داشتند كه وقتي مرحوم مقدس اردبيلي (ره) در سر جلسه درس مي گفت:

حكم إلهي اين است. برويد مطابق اين حكم، روايت پيدا كنيد.

مي فهميدند كه مرحوم مقدس اردبيلي (ره) اين مطلب را از محضر مقدس حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) گرفته و به اين قاطعيت مي گويد «حكم الله اين است».

مرحوم سيد بن طاووس (ره) هم مي گويد:

من به قدري خدمت حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) مشرف شده ام كه با صداي آن حضرت آشنا هستم. اگر از پشت ديواري، صدايي را بشنوم، تشخيص مي دهم كه صداي امام زمان (عليه السلام) هست يا خير؟

اما اين كه در اين 50 سال أخير، كسي توفيق ديدار با امام زمان (عليه السلام) را داشته است يا خير؟ بنده اين توفيق را داشته ام كه از نزديك با بعضي از بزرگاني كه خدمت حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) مشرف شده بودند، ديدار داشته ام. حدود يك سال و اندي در محضر حضرت آيت ا... العظمي بهجت (ره) شاگردي كرده ام و شايد ايشان به صراحت نمي گفت، ولي در جلسات خصوصي، به كنايه از تشرفاتش خدمت حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) مطالبي را مي فرمودند. هم چنين جناب شيخ جعفر مجتهدي (ره) كه حدود 12 سال من نزد ايشان بودم، شايد ايشان به اندازه تعداد موهاي سرش خدمت حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) مشرف شده بودند. من مطالبي از اين مرد بزرگ مي دانم كه اگر بدانم روح ايشان راضي هست، آنها را در شبكه جهاني ولايت مطرح خواهم كرد.

2. ما شرط و شروط هايي براي برنامه هاي مان داريم و عرض كرده ايم كه هيچ وجه وارد مباحث سياسي و جناحي، تحت هيچ شرايطي نخواهيم شد. شبكه هايي كه به صورت اشاره اي و كنايه اي وارد بحث سياسي مي شوند، رسماً عرض مي كنيم كه نمي توانيم با آنها همكاري كنيم.

ما نسبت به أهل سنت و وهابيت هم تلاش مي كنيم با كمال ادب صحبت كنيم. حتي اگر آنها به ما فحش بدهند و صداي شيعه را به صداي وق وق سگ تشبيه بكنند، ما از آنها به عنوان آقاي كارشناس تعبير مي كنيم.

شبكه هاي ديگري كه اين خط قرمزها را رعايت نكنند، ما با آنها مشكل داريم. ولي از آن عزيزان تقاضا داريم و دست شان را مي فشاريم كه اگر در اين 2 مسئله با هم به توافق برسيم، ما كاملاً آماده توافق هستيم.

* * * * * * *

سؤال 3 :

1. در مورد آيه 41 سوره عنكبوت:

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ

مي خواستم بدانم كه قبول نكردن حضرت علي (عليه السلام) به عنوان ولي الله، آيا مصداق اين آيه است؟

2. اخيراً يونسكو مقبره شيخ صفي الدين اردبيلي را در اردبيل و بازار قديمي تبريز را به ليست ميراث فرهنگي جهاني خود اضافه كرده اند كه خبر خوبي است. آيا در اين رابطه نمي توانيم بگوييم كه قبور ائمه معصومين (عليهم السلام) در ايران و عراق و عربستان سعودي و سوريه به ميراث فرهنگي جهاني اضافه كنيم تا از تخريب آنها جلوگيري شود و يك مجراي قانوني درست شود؟

جواب 3 :

1. إن شاء ا... در اين رابطه مفصل صحبت خواهيم كرد. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مأمور مي شود ولايت حضرت علي (عليه السلام) را معرفي كند با اين آيه شريفه:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ

اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً (به مردم) برسان و اگر اين كار را نكني، رسالت او را انجام نداده اي و خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم نگاه مي دارد، و خداوند جمعيت كافران را هدايت نمي كند.

سوره مائده/آيه67

و مشخص است كه رسالت، بدون ولايت حضرت علي (عليه السلام)، رسالتي ناتمام است و تكليف اسلامِ منهايِ ولايت حضرت علي (عليه السلام) كاملاً روشن و واضح است..

2. آنچه كه من در ذهنم هست، قبور ائمه (عليهم السلام) به عنوان مركز فرهنگي مذهبي شناخته شده و ثبت شده است. اين كه وهابيت راه ديگري پيش گرفته اند، بحث ديگري است. چون هدف آنها نابودي آثار أهل بيت (عليهم السلام) بوده است و اين مسير را ادامه خواهند داد و نه تنها به يونسكو و يونيسف و سازمان ملل پايبند نيستند، قبلاً هم عرض كرده بودم كه در يكي از سايت هاي وهابي نوشته شده بود:

اگر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم زنده شود و بگويد توسل جايز است، ما حرف او را قبول نمي كنيم. چون إبن تيميه گفته است توسل شرك است.

* * * * * * *

سؤال 4 :

سؤال من در رابطه با سوره زخرف است. نام اين سوره، هم خانواده كلمه مزخرف است. مزخرف هم يعني «زينت داده شده و آرايش داده شده به چيز بد». در صورتي كه اول سوره زخرف با حروف مقطعه شروع مي شود و آيه سومش هم در رابطه با قرآن است كه مي گويد به زبان عربي نازل شده است:

حم / وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ / إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآَنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

هم چنين اشاراتي به بهشت و جهنم دارد و هم چنين در رابطه با حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت عيسي (عليه السلام) صحبت مي كند.

اين براي من مقداري شبهه شده است كه نام اين سوره، زخرف است. در اين مورد توضيح بفرماييد.

جواب 4 :

شما اگر به آيه 34 و 35 سوره زخرف نگاه كنيد، جواب خود را مي بينيد:

وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَ سُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ / وَ زُخْرُفًا وَ إِنْ كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْآَخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ

و براي خانه هاي آنها درها و تخت هايي (زيبا و نقره گون) قرار مي داديم كه بر آن تكيه كنند / و انواع وسائل تجملي قرار مي داديم. ولي تمام اينها متاع زندگي دنياست و آخرت نزد پروردگارت از آنِ پرهيزگاران است.

كلمه زخرف و مزخرف يكي نيستند. زخرف به معناي زينت است و ارتباطي به كلمه «زُخْرُفَ الْقَوْلِ» به معناي «حرف بي اساس» كه در سوره انعام، آيه 112 آمده است ندارد.

* * * * * * *

سؤال 5 :

چرا با اين كه آقايان وهابي اين همه عليه شيعيان صحبت مي كنند و اعتقادات ما شيعيان را زير سؤال مي برند، چرا استاد حسيني قزويني در برنامه هاي شان مي گويند «برادران أهل سنت، برادران وهابي»؟ اينها خائن هستند و اينها از زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تا به امروز، هميشه شيعيان را زير سؤال بردند و امامت امامان (عليهم السلام) را قبول ندارند. آيا واجب است كه مثلاً وقتي اسم اولي را مي آورند، بگويند لعنة الله عليه؟ طبق دستور قرآن، در حدود 42 تا 49 آيه از قرآن، دشمنان لعن شده اند.

جواب 5 :

از كوزه همان برون تراود كه در اوست.

ما مدعي هستيم كه تربيت شده أهل بيت (عليهم السلام) هستيم. أهل بيت (عليهم السلام) هم ما را طوري عادت داده اند و تربيت كرده اند كه وقتي از زبان ما يا علي و يا حسين خارج مي شود، فحش و اهانت خارج نشود. بحث لعن و برائت هم مسئله ديگري است و ارتباطي به اين قضيه ندارد. ما تربيت شده مكتب حضرت علي (عليه السلام) هستيم و حضرت علي (عليه السلام) نسبت به خوارج كه بدتر از آنها را نداريم و در بعضي از روايات آمده است كه خوارج، بدتر از يهود هستند، مي فرمايد:

هؤلاء إخواننا بغوا علينا.

اينها برادران ما هستند كه در حق ما ظلم كردند.

قرب الاسناد للحميري القمي، ص94، ح318 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج15، ص83، ح20032 ـ جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام للشيخ محمد حسن النجفي، ج21، ص338

پس اگر ما نسبت به وهابيت مي گوييم: «برادران وهابي ما»، به اين دليل است و ادب را رعايت مي كنيم. حتي وهابي هايي كه حكم به كفر و شرك و قتل ما داده اند، ما آنها را مسلمان مي دانيم و ذبيحه آنها را حلال مي دانيم و ازدواج با آنها را جايز مي دانيم و غذايي را كه مي پزند، پاك مي دانيم و مي خوريم و به منزل آنها مي رويم و در بعضي از موارد، پشت سرشان نماز مي خوانيم و ميان آنها و أهل سنت فرقي قائل نيستيم. بله، آن وهابي كه اسلحه به دست گرفته و مي خواهد ما را بكشد، قتل او را واجب مي دانيم و جهنمي هم مي دانيم:

وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا

سوره نساء/آيه93

ولي او را كافر نمي دانيم. وهابي اي كه اسلحه به دست گرفته و شيعه را مي كشد، كشتنش واجب است؛ ولي ما او را نه نجس مي دانيم و نه كافر مي دانيم و نه مشرك مي دانيم. بلكه ما او را مسلماني طغيان گر و فاسق مي دانيم و قتلش را هم واجب مي دانيم. ما به خاطر فتوا صادر كردن براي قتل شيعه، حكم به كفرش نمي دهيم.

* * * * * * *

سؤال 6 :

من از آقاي قزويني و از اين ادبي كه مراعات مي كنند و مقدسات أهل سنت را احترام مي گذارند، تشكر مي كنم. متأسفانه در ميان أهل سنت كم هستند كه فحش بدهند و مي بينيم كه در شبكه هاي ديگر، چگونه فحش به عمر و صحابه مي دهند و چه كلمات ركيكي به كار مي برند! آن شبكه كه كليپي از آن گذاشتيد كه صداي عوعو سگ در مي آورد، عكس العمل نشان مي دهد. شما به شبكه هاي ديگر نگاه كنيد كه چقدر به صحابه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فحش مي دهند! آن دنيا از ما مؤاخذه نمي كنند و قرآن مي فرمايد: «آنها قومي هستند كه گذشته اند». ما بايد خودسازي بكنيم و به خودمان برسيم و ببينيم الآن در چه حالي هستيم. چرا چيزهايي كه ضروري هست، ما متوجه نيستيم و قرآن أمر مي كند به نماز جماعت و جمعه و حج اهميت نمي دهيم؟ من صفحات قرآن را كه نگاه مي كنيم، همه اش درباره شرك است. چرا اين همه خداوند درباره شرك گفته است؟ چون تمام امت ها به اين مرض مبتلا شده اند. چون خدا را فراموش كرده اند و كساني ديگر را مقدس قرار داده اند. مثلاً با برخي كه صحبت مي كنم، مي بينم كه امام رضا (عليه السلام) براي شان به مراتب بالاتر از خداوند و حضرت محمد (صلي الله عليه و سلم) است. بايد اين خرافات كمتر شود.

جواب 6 :

أولاً:

ما با أهل سنت مشكلي نداريم. ولي شما به سايت ها و شبكه هاي وهابي نگاه كنيد كه ركيك ترين فحش ها را به شيعه و علماء و مراجع عظام تقليد مي دهند؛ حتي نسبت به أهل بيت (عليهم السلام) كه يك مسئله مشتركي است، جسارت مي كنند. خداوند مودت أهل بيت (عليهم السلام) را اجر رسالت قرار داده است:

قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي

سوره شوري/آيه23

ولي شما برنامه هاي زنده همين شبكه اي كه به نام شبكه ظلمت نام مي برند را نگاه كنيد كه چقدر جسورانه نسبت به أهل بيت (عليهم السلام) حرف مي زنند!

در بعضي از شبكه هاي شيعه هم نسبت به صحابه جسارت مي كنند و ما هم اين را محكوم مي كنيم و اگر اين عزيزان از من حرف شنوي داشته باشند، بنده بارها گفته ام كه: «اهانت به أهل سنت، گناهي نابخشودني است» و نه تنها أهل سنت را از ما گريزان مي كند، بلكه جوانان شيعه را هم از ما گريزان مي كند. وقتي يك جوان شيعه مي بيند من كه روحاني هستم، فحش مي دهم به طرف مخالف، با خودش مي گويد اگر اين روحاني شيعه حرفي براي زدن و دليلي براي اقامه داشته باشد، نبايد فحش بدهد. فحش و اهانت كردن، دليل كسي است كه منطق ندارد.

ثانياً:

ولي برادر عزيزم! فحش دادن يك چيز است و نقل مطالب تاريخي هم چيز ديگري است. ما نسبت به فحش و اهانت، خط قرمز كشيده ايم و آنجا را واقعاً خط قرمز مي دانيم و بارها هم گفته ايم: «اگر به صورت ناخودآگاه هم از بنده يا ديگر عزيزان در شبكه جهاني ولايت مطلبي پخش شود كه بو و شائبه اهانت به أهل سنت داشته باشد، ما پيشاپيش از أهل سنت پوزش مي طلبيم». ولي در نقل مطالب تاريخي و دفاع از أهل بيت (عليهم السلام)، ما براي خودمان حدّ و مرزي قائل نيستيم و خط قرمزي در آنجا نمي شناسيم. البته مشروط بر اين كه نقل مطالب، مستند باشد با ذكر نام كتاب و جلد و صفحه و شماره حديث و در مواردي كه نياز به بررسي سندي باشد، بررسي سندي مي كنيم. چه شيعه و چه سني، هر روايتي را قبول نداريم و بايد بررسي سندي شود.

ثالثاً:

اما اين كه گذشته ها رفته اند و ما نبايد نسبت به آنها حرف بزنيم:

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ لَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ

سوره بقره/آيه134

اينها حرف كساني است كه مي خواهند بر خلاف قرآن حركت كنند. قرآن در رابطه با صحابه، آياتي در مدح و ذم شان دارد و نسبت به امت هاي گذشته هم مطالبي را مطرح مي كند و نسبت به فرزند حضرت نوح (عليه السلام) آن مطالب را مطرح مي كند و يك سوره در رابطه با منافقين مطرح مي كند و اين منافقين، جزء صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند. إن شاء ا... عرض خواهيم كرد كه شما نمي توانيد منافقين را جزء صحابه نشماريد؛ اين اصلاً امكان پذير نيست. حتي وقتي عمر مي خواهد عبد الله بن أبيّ كه سركرده منافقين است را بكشد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

لا يتحدث الناس ان محمدا يقتل أصحابه.

دوست ندارم كه مردم بگويند محمد، اصحابش را مي كشد.

صحيح البخاري، ج4، ص160 و ج6، ص66 ـ صحيح مسلم، ج8، ص19

رابعاً:

عقيده شيعه اين است كه صحابه 2 دسته هستند:

يك دسته از صحابه آنهايي هستند كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تابع آن حضرت بودند و بعد از آن حضرت هم به وصيت او عمل كردند. ما آنها را مردان خوبي مي دانيم و براي آنها ترضّي مي كنيم و آنها را أهل بهشت مي دانيم و روايات آنها را هم قبول داريم.

يك دسته از صحابه آنهايي هستند كه در صف منافقين بودند و ما آنها را قبول نداريم. افرادي كه قرآن نسبت به آنها كلمه فاسق به كار برده است را قبول نداريم. آنهايي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي گفتند: «هو أذن : پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گوش است» و آنهايي كه «يؤذون النبي : پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را اذيت مي كردند (سوره توبه/آيه61)»، ما آنها را به هيچ وجه قبول نداريم.

خامساً:

اين كه گفتيد «امام رضا (عليه السلام) را بالاتر از خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي دانند»، ما بارها گفته ايم كه اگر كسي نسبت به ائمه (عليهم السلام) غلوّ كند، نه تنها آنها را از خدا بالاتر، بلكه هم رديف خدا بداند، ما آنها را غالي مي دانيم و ما غاليان را نه تنها شيعه نمي دانيم، بلكه مسلمان هم نمي دانيم و آنها را از كفار هم بدتر مي دانيم. اين فتواي علماء است كه «أهل غلوّ و كساني كه ائمه (عليهم السلام) را هم رتبه خدا بدانند، نجس هستند و اگر بميرند، نبايد بر آنها نماز خواند و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شوند».

اين كه ائمه (عليهم السلام) را بالاتر از خدا مي دانند، يعني چه؟ ما در كلياتش مشكل نداريم، ولي در صغراي قضيه مشكل داريم. اگر كسي آمد گفت:

يا امام رضا (عليه السلام)! فرزندم را شفا بده.

آيا اين غلوّ است؟ آيا اين از خدا بالاتر دانستن است؟ يا دليل بر ضعف فرهنگ ماست و دليل بر جهل ماست؟ مثلاً اگر كسي به حضرت عيسي (عليه السلام) بگويد:

يا عيسي! بچه من كور مادرزاد است، او را شفا بده.

يا عيسي! بچه من معلول جسمي مادرزاد است، او را شفا بده.

آيا اين شرك و كفر است؟ يا بگويد:

يا عيسي! بچه من مرده است، او را زنده كن.

آيا اين كفر است؟ آيا حضرت عيسي (عليه السلام) را بالاتر از خدا دانستن است؟ يا اين كه حضرت عيسي (عليه السلام):

أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتي بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُم

به إذن الله تبارك و تعالي، مردگان را زنده مي كند و به إذن الله تبارك و تعالي، كور مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسي ] را بهبودي مي بخشد و به إذن الله تبارك و تعالي، از گِل، چيزي به شكل پرنده مي سازد و در آن مي دمد و پرنده مي گردد.

وقتي خداوند به حضرت عيسي (عليه السلام) اين قدرت را مي دهد كه بيمار را شفا دهد و مرده را زنده كند و چيزي را از گِل به شكل حيوان درست كند و در آن بدمد و به صورت حيوان درآيد، همان خدا هم مي تواند به امام رضا (عليه السلام) اين قدرت را بدهد و اگر كسي از او چيزي را بخواهد، نه تنها كفر و شرك نيست، بلكه عين توحيد است. اگر كسي خدمت امام رضا (عليه السلام) مي آيد و مي گويد:

يا امام رضا (عليه السلام)! قرضم را بده، بچه ام را شفا بده.

به اين معتقد نيست كه ـ نستجير بالله ـ امام رضا (عليه السلام) در كنار خداوند، دكان ديگري باز كرده است. هيچ عالمي و هيچ متعلمي و هيچ جاهل و پيرزن شيعه هم اين عقيده را ندارد كه امام رضا (عليه السلام) بدون ارتباط با خدا، مريض را شفا مي دهد؛ امام رضا (عليه السلام) به إذن الله تبارك و تعالي شفا مي دهد.

* * * * * * *

سؤال 7 :

1. آيه اي از قرآن كه اشاره به تقليد از مرجعيت مي كند را بيان بفرماييد. عده اي از دوستان كه شيعه بودند، مي گفتند ما تقليد را قبول نداريم و خودمان مي رويم تحقيق مي كنيم و به آن چيزي كه مي خواهيم مي رسيم. آيا اين امكان دارد كسي شيعه باشد، ولي مرجعيت را قبول نداشته باشد؟

2. در آيه 59 سوره نساء، آيا أولي الأمر شامل مراجع عظام تقليد هم مي شود يا فقط براي 12 امام و 14 معصوم است؟

جواب 7 :

1. عده اي هستند به نام اخباري ها كه منكر تقليد بودند و ما آنها را مطرود و جزء فرقه هاي ضالّه مي دانيم. چون انكار مرجعيت شيعه، طبق روايت امام صادق (عليه السلام) كه فرمود:

الراد عليهم كالراد علينا.

كساني كه به مرجعيت شيعه اهانت كنند و سخن آنها را ردّ كنند، مانند اين است كه سخن ما را ردّ كرده اند.

الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص67 ـ تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج6، ص218 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج1، ص34

2. خير، آيه أولي الأمر فقط شامل ائمه (عليهم السلام) است.

* * * * * * *

سؤال 8 :

آيا اگر حق أمير المؤمنين (عليه السلام) را نمي خوردند، أمير المؤمنين (عليه السلام) كار اضافي تر از ساير خلفاء مي كردند؟ چون وقتي ايشان به خلافت رسيدند، اثراتي كه مي خواستند بگذارند، گذاشتند. آيا در مورد اين مسئله، خيلي بزرگ نمايي نمي كنيم؟ اگر أمير المؤمنين (عليه السلام) در همان ابتداء در جريان سقيفه به خلافت مي رسيدند، آيا كار ديگري قرار بود انجام بدهند كه در آن مدت 5 سال نتوانستند انجام بدهند؟

جواب 8 :

ما بر اين عقيده هستيم كه در آن 25 سال، تمام آثار اسلامي و تمام سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از بين رفت. بايد ببينيم كه بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) چه اتفاقاتي افتاد و چه تغييراتي در سنت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ايجاد شد؟ به طوري كه:

دخلت علي أنس بن مالك بدمشق و هو يبكي، فقلت له: ما يبكيك؟ فقال: لا أعرف شيئا مما أدركت إلا هذه الصلاة و هذه الصلاة قد ضيعت.

آقاي أنس، غلام پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گريه مي كند و وقتي علت گريه او را مي پرسند، مي گويد: از چيزهايي كه در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بود و آن را درك كرده بودم، فقط نماز تحريف نشده بود كه آن هم ضايع شد.

صحيح البخاري، ج1، ص134

وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) بعد از جنگ جمل نماز مي خواند، صحابه به ايشان مي گويند:

صلي بنا علي يوم الجمل صلاة ذكرنا صلاة رسول الله صلي الله عليه و سلم. فإما أن نكون نسيناها و إما أن نكون تركناها، فسلم علي يمينه و علي شماله.

... براي ما، نماز علي، ياد آور نماز پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است ... .

سنن إبن ماجة، ج1، ص296 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج1، ص272 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج4، ص392 و 400 ـ نصب الراية للزيلعي، ج1، ص562 ـ مسند أبي داود الطيالسي، ص111 ـ شرح معاني الآثار لأحمد بن محمد بن سلمة، ج1، ص267 ـ الاستذكار لإبن عبد البر، ج1، ص416 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج8، ص162 ـ تفسير القرطبي، ج1، ص172 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص224 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج6، ص57 ـ علل الدارقطني، ج7، ص224

به قول آقاي حسن بصري:

لو خرج عليكم أصحاب رسول الله ( صلي الله عليه و سلم) ما عرفوا منكم إلا قبلتكم.

اگر الآن صحابه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بيايند و وضعيت سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را ببينند، غير از قبله شما، چيزي را نمي شناسند.

جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص200

شما ببينيد كه در اين 25 سال، چه انحرافات و تغييراتي انجام شده است؟! اينها در كتب أهل سنت آمده است.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

«««و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»»»



اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 330
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست