responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : مجموعه آثار ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 236

از طرف آن مرد بزرگ شد بطوری که بعدها ایشان به قم آمدند و در حجره ما بودند و آقایان علماء بزرگ حوزه علمیه که همه به ایشان ارادت میورزیدند در آنجا از ایشان دیدن میکردند.

در سال بیست که برای اولین بار به اصفهان رفتم، هم مباحثه گرامیم که اهل اصفهان بود و یازده سال تمام با هم هم مباحثه بودیم و اکنون از مدرّسین و مجتهدین بزرگ حوزه علمیه قم است به من پیشنهاد کرد که در مدرسه صدر، عالم بزرگی است نهج البلاغه تدریس میکند، بیا برویم به درس او. این پیشنهاد برای من سنگین بود؛ طلبهای که «کفایة الاصول» میخواند، چه حاجت دارد که به پای تدریس نهج البلاغه برود؟! نهج البلاغه را خودش مطالعه میکند و با نیروی اصل برائت و استصحاب مشکلاتش را حل مینماید!

چون ایام تعطیل بود و کاری نداشتم و به علاوه پیشنهاد از طرف هم مباحثهام بود پذیرفتم؛ رفتم اما زود به اشتباه بزرگ خودم پیبردم، دانستم که نهج البلاغه را من نمیشناختهام و نه تنها نیازمندم به فرا گرفتن از استاد، بلکه باید اعتراف کنم که نهج البلاغه، استاد درست و حسابی ندارد. به علاوه دیدم با مردی از اهل تقوا و معنویت روبرو هستم که به قول ما طلّاب ممّن ینبغی ان یشدّ الیه الرّحال «از کسانی است که شایسته است از راههای دور بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم.»

او خودش یک نهج البلاغه «مجسّم» بود، مواعظ نهج البلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود. برای من محسوس بود که روح این مرد با روح امیر المؤمنین (ع) پیوند خورده و متصل شده است. راستی من هر وقت حساب میکنم، بزرگترین ذخیره روحی خودم را درک صحبت این مرد بزرگ میدانم؛ رضوان اللّه تعالی علیه و حشره مع اولیائه الطّاهرین و الائمّة الطیبین.

من از این مرد بزرگ داستانها دارم. از جمله به مناسبت بحث، رؤیائی است که نقل میکنم:

ایشان یک روز ضمن درس در حالی که دانههای اشکشان بر روی محاسن سفیدشان میچکید این خواب را نقل کردند، فرمودند:

«در خواب دیدم مرگم فرا رسیده است؛ مردن را همان طوری که برای ما توصیف شده است، در خواب یافتم؛ خویشتن را جدا از بدنم میدیدم، و ملاحظه میکردم که بدن مرا به قبرستان برای دفن حمل میکنند. مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟! ناگاه سگی سفید را دیدم که وارد قبر شد. در همان حال حس کردم که این سگ، تندخویی من است که تجسم

اسم الکتاب : مجموعه آثار ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 236
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست