اسم الکتاب : عرفان حافظ ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی الجزء : 1 صفحة : 107
حافظ یک غزل دیگر دارد که به نظر من- این را من بهطور جزم نمیگویم ولی به گونهای که من معنی میکنم- همین درمیآید [یعنی ناظر به وحدت وجود است.]
غزلی بسیار عالی است و ماده گراها آن را خیلی عجیب معنی کردهاند. میگوید:
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست «1»
از دل و جان، شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست
منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش
که چو خوش بنگریای سرو روان این همه نیست
دولت آن است که بیخون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
همه چیز در نظر عارف نیست است جز او، «هستِ» مطلق و شایسته مطلوبیت و محبوبیت فقط اوست.
در جای دیگر ابتدا میگوید:
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم، دگر ایشان دانند
گوش اسرار شنو نیست وگرنه «اسرار». برش از عالم معنی خبری نیست که نیست.
تخلص حاج ملاهادی سبزواری.
[1] ترکیب «این همه نیست» را دو جور میشود معنی کرد، یکی اینکه بگوییم: «این همه» نیست (یعنی «نیست» را به اصطلاح طلبهها «لیسه تامّه» بگیریم)، همهشان «نیست» اند، باطلند، که میشود همان:
«الا کلُّ شَی ءٍ ما خَلَا اللَّهِ باطِلٌ». و ممکن است بگوییم «این همه نیست» یعنی این همه زیاد نیست، ولی این با «این همه نیست» مخصوصاً در همه قافیهها درست نمیخواند.
اسم الکتاب : عرفان حافظ ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی الجزء : 1 صفحة : 107