responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : پانزده گفتار ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 307

نزدیک غروب است؛ امام حسین علیه السلام در بیرون یکی از خیمهها در حالی که شمشیر را روی زانوهایش گرفته و دست به روی شمشیر و سرش را روی دستش گذاشته خوابش برده است. زینب با صدای همهمه لشگر، صدای پای اسبها و بهم خوردن اسلحهها از خیمه بیرون آمد، دید یک فوج لشگر مثل موج دریاست که دارد حلقه را تنگتر میکند. برادر! برادر! سر و صداها را میشنوی؟ امام حسین سر را بلند کرد؛ یک نگاهی کرد ولی بدون اینکه توجه زیادی بکند فرمود: الآن جدم پیغمبر را در عالم رؤیا دیدم، به من فرمود: حسینم! عن قریبٍ به من ملحق خواهی شد. برادرم ابیالفضل! فوراً برو ببین چه خبر تازهای است، چه میخواهند؟ چنین قراری نداشتیم، چه تازهای رخ داده است؟ جناب ابیالفضل با چند نفر از سران سپاه حسینی فوراً سوار میشوند و در مقابل لشگر میروند، میگوید چه خبر است، چه تازهای است؟ برادرم حسین میفرماید که فعلًا صحبت جنگ نبود، چه میگویید؟

گفتند: امر امیر رسیده است که به صرف رسیدن نامه، یا جنگ یا تسلیم. برو به برادرت اطلاع بده؛ آیا حاضر است الآن تسلیم بشود ما او را دستبسته تحویل ابنزیاد بدهیم؟ اگر حاضر نیست همین الآن وارد جنگ بشویم. فرمود من باید پیغام شما را به برادرم بدهم و جواب بگیرم. فوراً تنها جناب ابیالفضل برگشت. سایر صحابه شروع کردند به نصیحت کردن، موعظه کردن و خطابه خواندن. برادر! حرف اینها این است. فرمود: اما تسلیم محال است. من تسلیم اینها بشوم که سرنوشت من را اینها معین کنند؟! به خدا قسم که با اینها خواهم جنگید ولی فقط یک تقاضای کوچک دارم، ببین میپذیرند یا نمیپذیرند. تقاضای من این است: صبر کنند تا فردا؛ فردا با هم میجنگیم. بعد برای اینکه منظور خودش را از این تأخیر بیان کرده باشد فرمود خدا خودش میداند که من مناجات با او را دوست دارم، من

اسم الکتاب : پانزده گفتار ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 307
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست