responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : پانزده گفتار ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 204

سنگپرانی میکردند. امام که حمله میکرد، تمامشان فرار میکردند و حتی یک صف در مقابل امام، یک مرد پنجاه و شش ساله، نمیایستاد. نوشتهاند آن طور که بز از جلو شیر فرار کند این جمعیت فرار میکرد. ولی حضرت مقداری که دور میشد، میآمد در نقطهای که انتخاب کرده بود میایستاد، نقطهای که به خیام حرم نزدیک بود، چون ضمناً دلش هم به طرف خیام حرم بود که آنها مطمئن باشند حسین هنوز زنده است. صدای مبارک بلند میشد: لاحولَ و لا قوّةَ الّا باللَّه العلی العَظیم شعار توحید: خدایا قوّت بازوی حسین هم از توست، تو این نعمت را به حسین دادهای.

این را میگفت تا زینب دلش آرام بگیرد که هنوز برادرم حسین زنده است، تا بچههای حسین مطمئن باشند هنوز حسین زنده است. و در خلال همین جریانها بود که حضرت فوقالعاده خسته شده بودند. ایستاده بودند، یکی از اینها آمد و سنگی به پیشانی مبارک امام زد، پیشانی مبارکش شکست، خون جاری شد. لباسها را بالا زد که خون را از جلو چشم و پیشانیش پاک کند. تیری به سینه مقدسش آمد که از روی اسب به زمین افتاد. این اسب که یک حیوان تربیتشده برای میدان جنگ بود در همین خلالها- یا بعد از بریدن سر مقدسش- آمد یالهای خودش را به خون اباعبداللَّه خونین کرد و به مقر اصلی خودش برگشت.

بعضی حرفهایی که گاهی میشنوید اساس ندارد که اطفال اباعبداللَّه فریاد العطش العطش میزدند. چنین حرفی نبوده، من در یک مقتل پیدا نکردم. آنها عزت و کرامت و شرافتشان بالاتر از این حرفها بوده، بعلاوه در هیچ مقتل معتبری وجود ندارد. حضرت فرموده بود شما از خیمهتان بیرون نیایید و هرگز بیرون نمیآمدند، در خیمه بودند.

حضرت چند بار برای وداع تشریف آوردند. دو بار مسلّم بود که برای وداع آمدند. این بار سوم که صدای شیهه اسب بلند شد بچهها خیال کردند

اسم الکتاب : پانزده گفتار ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 204
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست