نقل شده بر اینکه محال است چیزی موجود بشود و اگر هم به فرض محال موجود بشود قابل شناختن نیست و اگر به فرض محال شناخته شود قابل تعریف و توصیف برای غیر نیست. وی برای هر یک از ادعاهای سه گانه خود ادلّهای آورده که در ضمن شرح حالش در کتب تاریخ مسطور است.
سقراط و افلاطون و ارسطو به شدت به مبارزه با سوفسطائیان پرداختند و مغلطههای آنان را آشکار ساختند و ثابت کردند که اشیاء قطع نظر از ادراک ما واقعیت دارند و دارای کیفیت مخصوصی میباشند و حکمت عبارت است از علم به احوال اعیان موجودات آنطور که هستند و اگر انسان به طرز صحیحی فکر خود را راه ببرد میتواند «حقایق» را دریابد. ارسطو به همین منظور قواعد منطق را که برای درست فکر کردن و تمیز دادن خطا از صواب است جمع و تدوین نمود.
لکن از دوره ارسطو به بعد گروه دیگری پیدا شدند که آنها را «لا ادریون» یا «شکاکان» میگویند و مسلک آنها را سپتی سیسم (scepticiSm( مینامند. این گروه به عقیده خود راه وسطی را انتخاب نمودند، نه پیرو سوفسطائیان شدند که میگفتند واقعیتی خارج از ظرف ذهن انسان وجود ندارد و نه عقیده سقراطیون را پسندیدند که گفتند میتوان به حقایق اشیاء نائل شد. این جماعت گفتند انسان وسیلهای برای رسیدن به حقایق اشیاء که قابل اطمینان باشد ندارد، حس و عقل هر دو خطا میکنند، راههای منطقی که ارسطو برای مصونیت از خطا باز نمود کافی نیست، راه صحیح برای انسان در جمیع مسائل توقف و خودداری از رأی جزمی است؛ حتی مسائل ریاضی از قبیل حساب و هندسه را نیز باید به عنوان احتمال پذیرفت و با تردید تلقی نمود.
پیروان این مکتب در یونان و بعد در حوزه اسکندریه زیاد بودند و تا چند قرن بعد از میلاد مسیح، این مکتب ادامه داشت و اخیراً در قرن نوزدهم مسلکهای فلسفیای پدید آمده که کم و بیش با این مسلک شبیه است و بیان هر یک از این فلسفهها در آینده خواهد آمد.
در این مقاله مسلک «سوفیسم» که از جهتی مرادف با ایده آلیسم است و ایندو در نقطه مقابل رئالیسم (فلسفه) میباشند، ابطال میشود.
در اینجا لازم است در اطراف دو کلمه «ایده آلیسم» و «رئالیسم» توضیحاتی داده شود، زیرا در کتب مادیین جدید معمولًا «ایده آلیسم» در مقابل «ماتریالیسم» (اصالت